سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/11/20
1:2 صبح

عقده ی دل

به قلم: شاهد در دسته زیارت، امام حسین (ع)، کربلا، دل نوشته، گریه

امشب بدجوری دلم گرفته است. یه درد بزرگ رو دلم سنگینی می کنه. دوست دارم تا صبح گریه کنم.

ماجرا از وقتی شروع شد که حدودای 10 شب تلفنم زنگ خورد و یه شماره ی ناشناس افتاد. گوشی رو جواب دادم اما صدایی از اونطرف خط نمی اومد. بعد از 10 ثانیه با قطع شدن گوشی رفتم تو فکر که این کی بود. 1 دقیقه بعد دوباره تماس گرفت و این دفعه صدا می اومد. وقتی صدای محسن-دوستم- رو شنیدم یه کم گیج شدم. بعد از سلام، اولین جمله رو گفت هوش از سرم پرید؛ جا خوردم؛ میخکوب شدم. گفت:

- من الان تو بین الحرمینم؛ سمت راستم حرم حضرت اباعبدالله(ع) و سمت چپم حرم حضرت ابوفاضل (ع).

نمی دونم پیش اومده براتون که تو یه لحظه کلی فکر از ذهنتون عبور کنه؟ من همینطور شده بودم. یادم اومد که آره محسن بعد از انتخاب واحد خداحافظی کرد که بره کربلا. یادم اومد که سعی کردم شماره شو گیر بیارم که تو کربلا باهاش صحبت کنم اما نشد. اصلا یادم اومد که وقتی آخرین شب جمعه ی رجب توی بین الحرمین مدینه النبی بودم و به دوستام زنگ زدم همینطور -مثل محسن- بهشون گفتم:من الان تو بین الحرمینم؛ سمت راستم گنبد خضراء غرق در نور و سمت چپم قبرستان بقیع فرورفته در تاریکیه. فشار بغض تو گلو داشت خفه ام می کرد. اما محسن شرایطم رو خوب می فهمید.
-می خوای گوشی رو بگیرم سمت حرم ها تا صحبت کنی؟
- آره آره حتما.
-اول امام حسین(ع)... بگو.

بغضم ترکید. اصلا نمی دونستم چی باید بگم.سلام زیارت عاشورا به کلی یادم رفته بود.با این حال رو به قبله ایستادم و با زبون دل سلام کردم. حیف که  خیلی زود محسن گفت: خب الان حضرت عباس(ع). حالا برای رسیدن به کربلا و آدم شدن علمدار کربلا رو شفیع قرار دادم. تازه داشت زبونم باز می شد که فرصتم تموم شد و با محسن هم به زودی خداحافظی کردم و التماس دعا...
گوشی رو که قطع کردم سلام زیارت عاشورا یادم اومد. باز روبه قبله شدم و سلام و عرض ادب. اما از اون موقع دیگه دلم آروم نشد:

این دل تنگم عقده ها دارد
گویی یا میل کربلا دارد

حالم خرابه. دعام کنید.

بین الحرمین کربلا

ای خدا ما را کربلایی کن
بعد از آن با ما هرچه خواهی کن


پی نوشت:
1- تا قبل از اون تماس قصد داشتم امشب به مناسبت ایام الله دهه فجر و انقلاب مطلب بنویسم، ولی خب تقدیر چیز دیگه ای بود.
2- از خدا می خوام هممون رو با دوستای خوبی آشنا بکنه که مثل این محسن عزیز تو بهترین لحظات عمرشون هم به یاد رفقاشون باشن. این پست به نوعی تشکر از او هم هست.
3- اللهم الرزقنا زیارة الکربلا




87/10/11
1:48 صبح

خجالت کشیدم

به قلم: شاهد در دسته غزه، حضرت زقیه(س)، زیارت، سوریه، لبنان

امشب خیلی خجالت کشیدم.
آخه امشب هیئت روضه ی سه ساله ی اباعبدلله خونده شد. یعنی امشب توی همه ی ایران روضه ی خانم رقیه(س) رو خونده اند. آخه امشب شب سوم محرم بود. امشب اشک ها برای دختر سه ساله ای ریخته شد که پای برهنه روی خار و خاشاک دووندنش. دختر کوچولویی که تا شب قبل برای داداش کوچیکش لالایی می خوند، عصر عاشورا دامنش آتش گرفته بود. گوشوارش... نه دیگه نمی تونم بنویسم. اصلا چرا باید اینا رو بگم. شما خودتون ایشونو بهتر از من می شناسین.
اما خجالت من از اینه که بدون معرفت به زیارت ایشون رفتم.اصلا نفهمیدم که کجا دارم می رم. خجالتم از اینه که چرا حق روضه ی ایشونو به جا نیاوردم. چرا توی حرمشون کم اشک ریختم. چرا زمانی که در شام بودیم از وقتم بیشتر از این برای زیارت ایشون بهره نبردم. چرا توی دعای ندبه ی حرم حال نداشتم؟                                 

 


یکی نیست به من بگه آخه تو که لیاقتشو نداری پاشدی رفتی اونجا که چی؟ رفتی دل اون مصیبت دیده های همیشه ی تاریخ رو بیشتر از این خون کنی؟ همین جا این همه گناه می کنی کافی نبود؟ رفتی اونجا در محضر اونا هم گناه کنی؟ رفتی با رفتارت نعوذ بالله بهشون دهن کجی کنی؟ رفتی بگی بی بی جان من با شما ابراز همدردی می کنم؟ از همون ابراز همدردی های الکی و بدرد نخوری که تا حالا با مردم فلسطین و غزه کرده ای؟
اما خانم جان، امشب من شرمنده شدم. امشب با تمام وجودم از شما خجالت کشیدم. و الان پشیمونم. پشیمونم از اینکه چرا اومدم زیارتتون. یا بهتر بگم: بدون معرفت اومدم خدمتتون. و اینجا جلوی همه دارم ازتون معذرت می خوام. بی بی جان،لطفا آدمم کنید.

پی نوشت:
1- خدایا! قبل از اینکه هر زیارتی را نصیب ما بکنی، لیاقت و توفیق معرفت آن بزرگوار را عطا فرما.
2- شما را به جان بی بی سه ساله در این شب ها این حقیر را از دعا فراموش نفرمایید.
3- این زیارت که در پی سفری به لبنان بود البته برکاتی هم داشت که از جمله ی آن همین پشیمانی است. در مورد این سفر بعدا بیشتر خواهم نوشت.
4- امشب اتفاق مهمی هم افتاد: دانشجویان در یک اقدام  ارزشی و حسین گونه باغ قلهک و سفارت انگلیس را تسخیر کردند که متاسفانه با برخورد سخت نیروی انتظامی مواجه شد.(اینجا را ببینید) در این مورد ان شاءالله بعدا خواهم نوشت.