سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/2/2
2:34 عصر

شهدایی که من میشناسیم...

به قلم: سوره در دسته امام خمینی، شهدا، فرهنگ شهادت، امام حسین(ع)، گلایه ها وانتقادات

بسم اله وبالله وعلی امت رسول الله
باید بگم بعد از مدتی توفیق بخاطر کاربرای شهداء و برای شناخت شهادت، قلم زدن در این مسیر برایم کمی سخت شده _ بخاطر همین تایپش کردم_ راستش من دیگه نمی تونم مانند گذشته راحت اظهار نظر کنم.
سربه سر بادیه بازار هیاهو شده است                 سنگ گور شهدا سنگ ترازو شده است
من از ابتدا باید بگم که با هرگونه تقصیم بندی شهداء زبیخ مخالفم.
دقت کرده اید تواین چندسال بعد جنگ آقایان یادواره شهدای را نیز اسیر طبقه بندی های پوچ اجتماعی(شما بخوانید اشتباهی) خود کرده اند!!؛!(2علامت خطر ویک علامت تعجب) به عنوان مثال به این تیتر توجه کنید: « یادواره شهدای 500 سردار و5000هزار شهید شهرستان فلان» ؟؟؟
یا مثلاً میخواستن بگن اصفهان_همین شهر خودمان رامیگم_خیلی  سردار پرور بوده!!! «یادواره سرداران شهید» راگرفتند.
این تقسیم بندی ها روی شهدا کاملا زائیده فکر منحرف ودنیا طلب آدمهایی است که اگر با آنها رو در رو حرف بزنی خواهی دید که کاملا خود را از مردم بالاتر میبینند_ خودرا ولی نعمت انقلاب ومردم میدانند_ انگار نه انگار همون شهدایی که ازشون دم میزنند اخلاص داشتند_ادعا نداشتند_ رئیس وفرمانده(بخوانیدفرمون بده) نبودند- در پست ومقام خود را مسئول(مورد سوال هم ازناحیه خدا و مقام بالاتر و هم پاسخگو نسبت به مردم) میدانستند.مثلاً فلان سردار میخواهد بگوید من مدیریتم عالی است و فرماندهی در خون من است (عین جمله بنده خدا این بود:مدیریت در ‍‍‍‍ژنم من است X-Y-Z همه در فامیل ما سردارند من هم همینطور) پس چنین آدمی برای توجیه خود باید اسطوره های فرهنگی راهم طبقه بندی کند!چه کسی به یاد دارد زمان جنگ مسئول گردان، تیپ یا لشگر را سردار صدا بکنند که حالا صدای سردار سردارشان هواست؟ این اصطلاحات دنیوی مال امروز دنیاست مال آن دوران و آن آدمها نبود-این را میدانم که میگویم –شهدا اهل این عناوین و القاب نبودند. در یک کلام گروهی به عمد دنبال سردارریزیشن(sardarization) کردن جنگ بودند..
القصه طبقه بندی شهدا کلاً غلط است واین کارها از همان آدمهایی بر می آید که روزی جنگ را سرداریزه میکردند وامروز میگویند شهدا همان آدمهای لات و لوت کنار خیابان بودند که جنگ متحولشان کرد وشهید شدند(حالا چرا تغییر مواضع دادند؟ بماند که مجال این سخن نیست)گله بسیار است وفعلا جای گله کردن نیست_ این میان هم بودند دوستانی که لز سر دغدغه ویا از سر سادگی همین اشتباهات را مرتکب میشدند_ خوب و اما بعد...
اینهمه گفتیم و گفتند از شهیدان              شهیدان را شهیدان میشناسند
امادر طول چند سال فکرکردن و کارکردن پیرامون جبهه و شهداء ودیدن جدال میان آدمها خدمتتان عارضم که اگر میخواهید شهداء رابشناسید باید عنایت داشته باشید که همه آنها آدم بودن (باور کنید راست میگم) وبخاطر آدم بودنشان با هم تفاوت داشتند؛ ولی آنچه آنها رابه هم پیوند میدهد هدفی است که بخاطرش شهید شدند. در هرچه با هم متفاوت داشته باشند هدفشان و رهبرشان یکی بوده ما باید برای آن هدف جدال کنیم نه بر سر ظاهر شهدا؛ باید هدفشان را تبلیغ کنیم. در یک کلام مجید سوزوکی مهم نیست هدف و آرمانی که امام گذاشتند و او آدم شد مهم حرف ها واهداف آوینی است نه اینکه او کامران بوده یا مرتضی ( اگر از آدمهایی که اواخر با آوینی بوده ان بپرسید میشنوید که آوینی ازگذشته اش  یاد نمیکرد واین علت داشت) ؛ فرهنگی که آنها را هدایت کرد آن مهم است. ولی ما برسر حواشی با هم میجنگیم . تجربه 6 ساله من میگوید این جدل بکام هیچ یک از دوطرف نخواهد بود جز به بکام سوء استفاده چیها. برای درک راحتتر تفاوتها ویکی بود ناهداف دایره مثال را تنگتر میکنم مگر همه علما شبیه هم هستند؟یکی پی عرفان است ودیگری به دنبال فقه، کس دیگری هم سودای فلسفه بسر دارد.دیگری استاد اخلاق است و گونه های دیگر...
حال باید شهدا راهم به شکلی دیگر مثل علمای دین گونه شناسی کرد.البته این همگونه شناسی تنها برای شناخت است نه چیز دیگر. برای درک شهداست تا شباهت میان آنها رادرک کنیم و صدالبته تفاوت هایشان را...
من خودم شخصا با مطالعه زندگی نامه شهدا به عقل ناقصم رسید که شهدا انقلاب وجنگمان رامیتوانیم در سه دسته بشناسیم.بنا برنظرمن دسته اول وسوم همان دوگروهی هستند که درباره چهرهء آنها همیشه جدال بوده ودسته دوم اکثر شهدای ما رابه خود اختصاص داده اند.
دسته اول: گروهی از شهداءهستند که نه تنها صرفاًمحصول شرایط انقلاب وجنگ نبودند،بلکه از تاثیرگذاربر محیط اطراف خود نیز بودند!اینها همان هایی هستند که بعضی اوقات در مورد احوالشان میگویند مثلااز 14سالگی نماز شبش قطع نمیشد(درباره یک شهیدی این را شنیدم) یا مثلااز کودکی بدنبال کلاس قرآن بود..اینها همانهای هستند گاهاً پرداختن به آنها تن خیلی هارا میلرزاند که نکند شهدا دست نیافتنی وفرشته خو تبلیغ بشند.
اما لازم است بدانیم و تبلیغ کنیم که شهدایی این چنین نیز داشته ایم «بهشت را به بها دهند نه به بهانه»؛ شهدایی که از کودکی ویا از همان آغاز نوجوانی یا ابتدای جوانی در گیر خودسازی بودند وحتی اگر هم جنگ نمیشد اینها شهید زنده بودند یا به گونهء دیگری شهید میشدند.(فراموش نکنیم اگر کسی برای کسب لقمهءحلال ازمنزل خارج شود وبه هر دلیلی بمیرد بنابر معارف اسلامی شهید محسوب میشود البته اجرشهید میدان جنگ بیشتر است.) مَخلص کلام از زندگی شهدای بسیاری مانند شهیدزین الدین، شهید علم الهدی ،شهید کاوه وشهید کشوری وحتی شهدایی که مشهور نبودند میتوان به وجود این تیپ شخصیتی در میان شهدا پی برد. حتی اکثر این شهدا سیاسی نیز بوده اند و به دلیل مرتبهء خودسازی ودغدغهء اجتماعی داشتنشان آدم هایی تاثیر گذار برمحیط اطراف خود بوده اند مانند شهید بروجردی.
دسته دوم: به نظر بنده حقیر این گروه اکثریت شهدای جنگ وانقلاب را به خود اختصاص میدهد؛ شهدایی هستند که در زندگی شخصی آدمهایی بودند کاملا معمولی که شرایط جنگی آن روزگار وامتحانات الهی در آن مقطع ودم مسیحایی حضرت روح الله جان آن ها را به آتش کشید وآرام آرام یا ناگهانی به جمع مردان بی ادعای خدا پیوستند..آدمهایی کاملا معمولی که شرایط روحی در مقطع دفاع مقدس کاری کرد که بقول امام روح الله راهی که عرفا،شاعران وعلما در یک عمر میپیمایند را اینها یک شبه طی کردند واکثراً در سنین بین 15تا30 سالگی به مقام فناء رسیدند امااگر جنگ نمیبود وامام جان انسانها را بیدار نمیکرد شاید این مردمان انسانهای خوب ولی عادی میشدند که به زندگی روزعادی روی میآوردند(مثل بسیاری از مسلمانان فعلی)..
دسته سوم: که اینها هم مانند گروه اول مناقشه برانگیز شده اند. شهدایی که علی الظاهر تا قبل جنگ و انقلاب ارتباطی با اسلام و انقلاب نداشتند که هیچ؛ طرز رفتارشان نشان دهندهء انکار اخلاقیات هم بود. همان شهدایی مانند شهید مجید خدمت که  آقامسعود میگوید در محله به لات بازی شهرت داشته؛ همان شهید بزرگواری که رحیم پور تعریف میکرد که تمام بدنش خال کوبی با الفظ رکیک بوده ولی جزمچ پا چیزی از او باقی نماند که مایه شرمندگیش نزد همرزمانش شود. شهدای بسیاری ازاین قبیل میتوان ذکر کرد اما نباید 2نکته رافراموش کنیم. اول اینکه این بزرگواران اکثریت شهدای انقلاب را تشکیل نمیدهند پس نباید آن قدر برروی اخلاق پیشینشان تبلیغ شود که خدای ناکرده دلیل واستناد افراد برای توجیه خبط وخطای خودشان شود و یا حرمت شهدا شکسته شود (بیاد دارید که خانواده شهید خدمت از فیلم اخراجیها گله داشتند؟) واما دومین نکته مطمئن باشید برادران وخواهران عزیز، این علل الظاهر انسانهای ناصالح در دوران غفلتشان یک فعل مثبتی وجود داشته که خدا آنها را با عنایت خاصّه خویش اصلاحشان کرده. یاکاری کرده بودند ؛یا کاری را میتوانستند بکنند ونکرده بودند و  برای همین آدم شدند. (به یاد بیاورید شرم وحیای حربن یزید ریاحی را در مواجهه با تآنه زنیهای امام حسین«ع»).
سخن طولانی تر از آن شد که انتظارش بود لکن در پستهای کوتاه بعدی بعضی از استنادات ودلایل شخصیم برای بیان این گفتار خواهم آورد.اما باید از همهءشهدای اسلام از صدر تاکنون به خاطر قضاوت پیرامونشان همین جا حلالیت بطلبم.
والسلام علی عبادالله الصالحین
بقلم سوره



88/1/22
8:0 صبح

من آمده ام؛ ولی حالاچرا؟... (بهمراه یادی از مردان میدان)

به قلم: سوره در دسته امام خمینی، شهید آوینی، شهدا، دفاع مقدس، آیت الله خامنه ای، شهید رجایی، شهید صیاد شیرازی، انقلاب اسلامی، بنی صدر

بسم اله
با سلام خدمت شما
بی مقدمه باید بگم ابتدا قرار بود متنی با عنوان شهدایی که من میشناسم را به عنوان اولین پست خود قرار دهم و این مطلب هفته پیش حاضر بود اما با بهانهء ، شاهد که باید خودش ابتدا در یک پست جدا به خوانندگانش گروهی شدن وبلاگ را اطلاع دهد من را سر کار گذاشت تا اینکه پست اخراجیها رادیدم!!! خلاص!!! نیمهء آخر مطلب من را سوزاند و رفت... او میتوانست این مطلب را بعد مطلب من بگذارد چون موضع من بدون شنیدن نظر رهبری درباره این فیلم بود و او کاری کرد که هرکس گمان کند من با شنیدن موضع آقا این چنین تحلیل کرده ام. ولی بدانید که این خیانتش را جبران میکنم. پست شهدایی که من میشناسم را شاید اواخر هفته به روی وبلاگ بفرستم و فعلاً مطلب زیر را که دیروز تایپ کردم برایتان هدیه آوردم.
اما چرا وبلاگ جدید نمیزنم؟ آنهم منی با این ادعا. بی تکو تعارف؛ چون من در جذب مخاطب برای وبلاگم ضعیف هستم و وقت کافی برای تبادل لینک، گذاشتن کامنت روی وبلاگ دیگران، ارتباط با سایت های خبری وغیره وذلک نمی گذارم. همین همکاری من با شاهد بعد 2سال اصرارش برای زدن وبلاگ مستقل شکل گرفت؛ که بالاخره در اولین چتی که در طول عمرم انجام دادم به او گفتم اگر حاضر به اشتراک با من در وبلاگش هست؟ یاعلی.او هم با سوزاندن اولین مطلبم از من به گرمی زیاد استقبال کرد. گرمی که روزی آتشش دامانش را خواهد گرفت.بهر حال من هر مطلبی که اینجا بگذارم روی وبلاگی که جدا باز کردم هم میگذارم ولی باز خانه من اینجاست.

مردان میدان
پریروز سالگرد شهید آوینی وشهید صیاد را با هم در تهران برگزار کردند!چیز زیادی  برای گفتن نیست ، تنها چند برداشت شخصی کوچک. اول باید اشاره کنم که یک رهبر یا مدیری که مدبر است، باید کارگزاران خوب پیدا کند و کارگزاران خود را خوب بشناسد تا بتواند به اهداف مورد نظرش برسد. این همان نکته پیوند شهید صیاد، شهید آوینی و شهید رجائی است! چرا تعجب؟ جای تعجب نیست. آنروزگاران که ریاست جمهوری بدست آیت اله زاده ای به نام بنی صدر افتاده بود تمام هم وغمه نیروهای انقلاب، محدود کردن بنی صدر با نخست وزیری کوشا و مکتبی بود و این چنین بود که برای اَولین بار حجة الاسلام خامنه ای بفکر نخست وزیری رجایی افتاد؛ نخست وزیری که با رئیس جمهور شدنش گامی دیگر بسوی شهادت برداشت.

در همین ایام سرهنگ صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسیده بود، این امر چندان خوشایند بنی صدر نیست، پس با گرفتن پست فرماندهی کل قوا از امام صیاد را از مسئولیت خویش عزل میکند. در میان نیروهای انقلاب اینبار نیز تنها حجة الاسلام خامنه ای متوجه خطر حذف صیاد میشوند و بارها در جلسات مختلف خدمت امام از کار بنی صدر گله میکنند. گرچه امام به دلیل سیاست مدیریت ومدارای خویش در آن زمان با بنی صدر و همچنین برای حفظ آرامش میان مسئولین چندان به این موضوع توجه نمی کنند ولی با فرار رئیس جمهور خائن؛ صیاد با عنایت آقای خامنه ای به مسئولیتی که به حق لیاقتش را داشت بازمیگردد. انتسابی که با مرور زمان و رسیدن جنگ به دوران اوج خود حکمتش عیان میشود.
در خاطرات برخی از مسئولین کشوری مانند آقای رفسنجانی هم نگرانی آقای خامنه ای از عزل صیاد دیده میشود_امری که برای خود ایشان نیز علی السویه بوده_ و هم میتوان به مدیریت قوی صیاد در جنگ پی برد.
در خاطرات هاشمی بارها وبارها درباره جلسات مربوط به آینده جنگ اشاره میشود که؛ سپاه چندان طرح منظمی برای عملیات های آینده ارائه نداده است! ولی برنامه ارتش (سرهنگ صیاد شیرازی) کاملاً جامع و مشخص است. این گلایه هاشمی از بی برنامگی سپاه چندین بار تکرار میشود. حتی در عملیات هایی که از نظر طراحی کلاسیک دارای ایراد بود وارتشیان دل به کار نمیدادند این صیاد است که ارتش را درخط نگه میدارد. (اگر به نشریات امروز ارتش نگاه کنید هنوز ارتشیان عملیات بیت المقدس و کربلای5 را کاملاً شکست خورده _ بر روی کاغذ_ میدانند و شکست عملیات کربلای4، را نیز گواه خود برمیشمرند. در مطلبی که سال گذشته در یکی از نشریات ارتش خواندم نویسنده فوق العاده بر شکست در عملیات کربلای4 مانور میداد و میگفت  نشان میدهد طراحی عملیات حتماً باید از اصول کلاسیک برخودار باشد، علاقه نویسنده به مورد مثالش بقدری بود که گویا از شکست سپاه در این عملیات حسابی خوشحال است!!) حال فکر کنید ارتشی این چنین اگر در دوران جنگ تحت رهبری صیاد نمیبود آیا در عملیات بیت المقدس یا عملیات های مشترک دیگر حاضر بود با سپاه همکاری کند؟
سرانجام عنایت خاص آیت الله خامنه ای حتی در دوران رهبری شان به صیاد ادامه پیدا کرد واین عشق وعلالقه دو طرفه باقی ماند به نحوی که من شنیدم ایشان یکبار، ستاد مشترک نیروهای مسلح را دژ مستحکم خویش خواندند. تا با شهادت صیاد وبوسهء رهبری بر تابوت مالک اشترشان این عشق وعلاقه جاودانه تاریخ شود.

واما آوینی ملعون کسی که هنر اسلامی را منحط میدانست!!!
از جهت دیگر کسی که در احوالات آوینی تحقیق کرده باشد؛ میداند که بعد جنگ چپ و راست هر دو یک نکته مشترک داشتند: آنهم کوبیدن آوینی بود. به او رحم نمیکردند. و سیدمرتضی تنها با عنایت خاصه رهبری توانست به حیات فرهنگی هنریش که صد البته سیاسی هم شده بود ادامه دهد. حتی در آن ایام روایت فتح مدعیان دیگری پیدا کرده بود. همهء آقایان را تا زنده سعی در نفله کردن آوینی داشتند؛ اما بعد از شهادتش؛ سید شهیدان اهل قلم خواندنش توسط آیت الله خامنه ای او را از جلگه نویسندگان خائن و منافق به جمع مذهبی ها باز گرداند. اگر نبود این اصطلاح ظریف رهبری درباره او مطمئن باشید امروز اکثریت ما آوینی را از جناح مخالف حزب الله میدانستیم!
بعد این تاییدات ورق برگشت. یکی از دشمنان قسم خورده اش (مدیر مسئول کیهان)  بناچار با خفت استعفا داد و دویار دیرینش، سعید صادقی (عکاس دفاع مقدس) و سید مهدی شجایی با نواختن سیلی به گوش مدیر مسئول رسالت (شما بخوانید رضالت) بغض های فرو برده خویش را آرام کردند. گرچه مردم فراموش کارند و بعد از مدتی همان جناحی که نقش کمی در ذبح کردن آوینی نداشت؛ بازگشت و آوینی را قهرمان خود تبلیغ کرد.
بغیر از این 3بزرگوار کسان دیگری را نیز من با این اطلاعات ناقصم میشناسم که از تاییدات خاص رهبری بهره میگیرند.
آخرین نمونه احمدی نژاد است که در این 4ساله با وجود انتقادات متفاوتی که به جنبه های مختلف عملکرد مردان دولتش وارد است؛ بازهم رهبری حرکت کلی دولت و جهت دهی اهداف دولت را تایید نموده و ایشان را مورد الطاف خود قرار میدهند. تجربه نشان میدهد که تاییدات ایشان چند سال بعد حکمتش عیان میشود _حتی خود ایشان اشاره مستقیم داشتند که نتیجهء بعضی کارهای دولت در چند سال آینده مشخص خواهد شد_ من مطمئن هستم اگر نبود این عنایات خاصه، دولت فعلی به دلیل حجم عجیب وغریب تخریب ها و دشمنی ها حتماً از پای در می آمد.
والسلام
به قلم سوره



88/1/6
5:25 صبح

شهدایی که نمی شناسیم...

به قلم: شاهد در دسته شهدا، فرهنگ شهادت

 

با خواندن آن نوشته یاد اخراجی ها افتادم(یک  و دویش مهم نیست). چرا که آن فیلم هم تاحدودی همین را می خواهد بگوید. می خواهد بگوید که بسیاری از رزمنده ها و شهدا پیش از دفاع مقدس انسان هایی کاملا معمولی بودند. انسان هایی از جنسی که ما می شناسیم و هر روز با آن ها برخورد داریم. و این فضای جبهه و جنگ بود که آنان را پرورش داد و صیقلی نمود تا لایق به درک معبود خویش شدند.
  من نه تنها از این حرف ها منتفر نیستم، بلکه تا حد زیادی-شاید کاملا- آن را قبول دارم.
اما
 در پست قبلی از برخی سختی های شهدا گفته بودم که با واکنش هایی مواجه شد. نمی دانم ذکر سختی ها و مصیبت های شهدا چه اشکالی دارد. شهدا به خودی خود دارای مقامات عالی نزد پروردگارشان هستند و لازم نیست کسی در مقام شهدا اغراق کند. چنان که حضرت امام (ره) می فرمایند: «برماست که با اعتراف به عجز خویش، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبی‌ها و رشادتهایشان از میهن اسلامی خود دفاع نموده اند، قدردانی نماییم +.» حال زمانی که امام امت اینگونه در برابر شهدا ابراز عجز می کند و دیگران را نیز به انجام این وظیفه فرا می خواند، چه جای تردید برای من باقی می ماند؟


می دانم از چه نگرانند زمانی که می گویند «شهدا را دست نیافتنی نکنید». نگران این هستند که با این سخنان دیگر کسی سعی در ادامه راه شهدا نداشته باشد. آن ها را چنان دور از خود ببیند که حسرت وجودشان را داشته و ناامید از ظهور دوباره ی آن ها باشد. خب من با این هم موافقم. بخواهم راحت تر بگویم: هر کس ادعا کند شهدا درهایی نایاب بودند که دیگر امروز نمی توان مانندشان را پیدا کرد اشتباه کرده است.


اینکه که شهدا کارهای بزرگ و طاقت فرسایی کرده اند غیر قابل انکار است اما اینکه معصوم بوده اند و از ابتدا عارف بوده اند قطعا غلط است. مگر کسی گفته شهدا آدم نبوده اند؟ مگر تحمل این سختی ها کار آدم نیست؟ ممکن است ورزشکار ورزیده ای پیدا شود که همه ی این کارها را انجام دهد و آخ نگوید. اما مسئله این است که همین شهدا و رزمندگانی که مانند من و ما بوده اند و با همین سطح تحمل ها و همین توان جسمی، همه ی آن مصائب را تحمل کردند. آمده ایم ببینیم چرا آن ها که روزی مثل ما بودند مانند بسیاری دیگر از مردم راه زندگی عادی خود را در پیش نگرفتند و پایداری را انتخاب کردند؟


من این سختی ها را در فضایی احساسی بیان کردم. اما گرفتن نتیجه را به عهده ی مخاطب گذاشتم؛ که متاسفانه اشتباه کردم. چرا که باعث سوء برداشت شد و نتایجی که اصلا مدنظر من نبود از نوشته ام استخراج شد. در این که ما شهدا را نمی شناسیم شکی نیست. زیرا که آن ها و زمانشان را درک نکرده ایم. و چه آنکه باز اماممان فرموده بودند: «ما خاکیان محجوب، یا افلاکیان، چه دانیم که این ارتزاق عند رب شهداء چیست+؟» پس این خصوصیات و مشخصات ظاهری را صرفا ذکر می کنیم تا حداقل با ظاهر زندگی آنان آشنا شویم. تا حواسمان باشد، آن ها که روزی مردانه باعث حفظ دین و انقلاب و کشور شدند، با آسایش و راحتی به این مهم نرسیده اند. اما آنچه که به آن اشاره شد تمام خصوصیات شهدا نیست و قطعا آن چیزی که شهدا را به این شهد شیرین رسانید، خلوص نیت در جهاد فی سبیل الله بود و اینها تنها گوشه ای از مشکلات ظاهری ایشان در ایام جنگ بود.


اما نتیجه ی شناخت صفات و خصوصیات شهدا و سبک زندگی و جهادشان چیست؟ دستیابی به راه درست مبارزه و سعی در رسیدن به جایگاه شهدا. برای تربیت شهدای امروز نیازی به پایین آوردن سطح شهدای دیروز نیست. بلکه می توان با نشان دادن جایگاه هرچند رفیع اما دست یافتنی شهدا جوان مومن ایرانی را برای رسیدن به آن قله تشویق نمود.


درک فاصله ی ما با شهدا باعث پویندگی و حرکت ما می شود و بالعکس احساس برابری با شهدا و سهل الوصول بودن باعث سکون است. اثبات این سخن نیاز به استدلال چندانی ندارد. زیرا ما برای رسیدن به چیزی که راه دوری دارد بیشتر تلاش می کنیم اما چیزی که فاصله ی بسیار کمی با ما دارد و یا اصلا فاصله ای ندارد تلاشی از جانب ما را در بر نخواهد داشت.


ما تا زمانی که به داشتن فاصله با شهدا و راهشان واقف نباشیم و بنشینیم و بگوییم ما «انسان های خوبی هستیم» و «فرزند زمان خود هستیم» و «وقتش که برسد زمانه خود از ما شهید خواهد ساخت!»، باید از هم اکنون به فکر فروپاشی انقلابمان و نابودی کشورمان باشیم. اگر ما ادعا داریم که نبرد حق و باطل همیشه ادامه دارد و هم  امروز نیز عرصه ی جهاد از نوعی دیگر است، باید در همین شرایط هم سختی راه به جان بخریم و فکر آسایش و رفاه طلبی را از سر بیرون کنیم. این را هم باید اضافه کرد که هیچ تضمینی وجود ندارد هر کدام از ما هنگام کارزار که شد مرد میدان باشیم. حتی همین من که اصلا خودم را دست کم نگرفته ام و خیلی هم ادعا دارم هیچ معلوم نیست که هنگامی که شیپور جنگ نواخته شد از کدام دسته باشم؟ «مقاوم» و «خوب» شوم یا بزدل و ترسو و سرگردان به دنبال سوراخ موش!


 امروز قطعا کسی از ما انتظار ندارد که برای رهروی شهدا پیاده روی های طولانی مدت انجام دهیم و یا سایر سختی های ذکر شده را درک کنیم. بله، مسلما اکنون شرایط خود را دارد و وظیفه هم نسبت به شرایط متقاوت است. اما این به معنای آسوده طلبی و بست نشینی ساده انگارانه نیست. از معدود راه هایی که ممکن است باعث نجات من شود و در هنگامه ی خطر مرا روسپید گرداند این است که از هم اکنون در نبرد نرم و ملایمی که برقرار است با تحمل سختی و کار فراوان هر روز فاصله ی خود را با شهدا کم کنم. امروز به جرات می توان گفت اگر من روزی کمتر از دوساعت مطالعه داشته باشم، هیچگاه به این هدف نخواهم رسید. امروز اگر من در به دست آوردن علم و آگاهی با هدف الهی کوتاهی کنم قطعا از راه شهدا دور هستم. (باز این تنها نمونه ای از خروار وظایف است که شخصا در همه ی آن ها مشکل دارم). باید از شناخت شهدا نترسید و دل به دریای بی انتهای آنان سپرد، باشد که رستگار شویم.

 

پی نوشت: حیف بود که با عوض شدن سال و تغییر همه چیز، حیرتکده دست نخورده باقی بماند. از همین روی به تغییر قالب مصمم شدم. امیدوارم اشکالات موقت آن را ببخشایید.




   1   2      >