سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/1/3
12:7 عصر

آهای با توام ای من!

به قلم: شاهد در دسته عکس، شهدا، دل نوشته، راهیان نور

تو اصلا حرف حسابت چیه؟ تو چی می دونی؟ کجا بودی؟ چی می گی هی ادعا می کنی شهدا رو می شناسی؟ می گی من پیرو راه شهدام ؟
 می خوام بدونم تو تا حالا یه بار هم با صدای توپ و خمپاره از خواب بیدار شدی؟ تا حالا شده چند روز پوتین از پات درنیاری؟ حتی برای نماز خواندن؟ بگو ببینم تعداد شبایی که خوابت کمتر از 3 ساعت بوده چندتاست؟ در یک روز حداکثر چند کیلومتر پیاده می تونی بری؟ با چند کیلو بار؟ توی رمل چطور؟
تا چند درجه سرما و گرما رو می تونی تحمل کنی؟ برای چه مدت؟ چقدر می تونی از کوه بالا بری؟ چندماه می تونی از خونواده ات دور باشی؟ چقدر با کمبود غذا و آب و امکانات بهداشتی کنار میای؟و...
حالا گیرم که بعضی از اینا رو می تونی تحمل کنی. همزمانی چندتا و چندین تا از این مشکلات رو با هم چه می کنی؟ اصلا اینا که مهم نیست؛ بگو ببینم با خدات چقدر رابطه داری؟ چقدر سر قولهات با خدا می مونی؟ می تونی از خوابت برای عبادت بگذری؟ دل و جگر چقدر داری؟ تو جایی که حتی یک در هزار احتمال کشته شدنت باشه می مونی یا نه؟

رزمندگان


نخیر. تو شهدا و رزمنده ها رو اصلا نمی شناسی. حتی نمی تونی یه لحظه خودتو جای اونا بذاری. برو ادعا هاتو عوض کن. برو خودتو عوض کن!
پی نوشت:
1-یه کم دیر سراغ اینجا اومدم. آخه سرگرمیهای دیگه داشتم. راستی سال نوتون مبارک.
2-این مطلب رو فکر می کنم در راه طلائیه نوشتم. توی وبلاگ کاغذی که  بچه های اردو زحمتشو کشیده بودن و اسمش پیج لاگ بود.
3- از عکاسباشی خواسته بودم عکسی از این نوشته بگیره تا بعدا بتونم بذارمش تو وبلاگ. دستش درد نکنه.