مراسم بزرگداشت شهید والا مقام حاج عماد مغنیه پنجشنبه 24 بهمن ماه، توسط ستاد مردمی بزرگداشت شهید عماد مغنیه و با همکاری دفتر حزب الله در لبنان و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، با حضور علی زعیتر، غلامعلی حداد عادل و جمعی از مسئولین و فرماندهان نظامی در مسجد امام صادق(ع) واقع در میدان فلسطین تهران برگزار شد.
اما حاشیه های این مراسم:
* مردم در حالی از ساعت 14 که برای شروع مراسم اعلام شده بود در مسجد حضور یافته بودند، که نفرات زیاد برگزارکنندگان به سرعت در حال نصب سن برای برنامه و هماهنگ کردن دیگر برنامه ها به وسیله ی بی سیم هایی که در دست داشتند، بودند.
* گروه فیلم برداری که ظاهرا زودتر از همه آماده شده بودند، با بیش از 14 دوربین کوچک و بزرگ متعلق به شبکه ها و نهادهای مختلف آماده ی پوشش این مراسم بودند.
* طرح پشت صحنه ی مراسم عکسی از حاج عماد مغنیه است که در کنار آن شعار معروف حزب الله «شهداؤنا عظماؤنا» جای گرفته است. این طرح به همراه قطعات دیگری چون «پرچم ایران در کنار پرچم حزب الله»،«عکس هایی از مقام معظم رهبری، سید حسن نصرالله، عماد مغنیه، شیخ راغب حرب و سید عباس موسوی»، و «دسته گلهایی زیبا» پازل طراحی فضا را دلنشین و جذاب کرده است.
* در حین آماده سازی سن به تدریج گروه هایی ازافسران نیروی انتظامی، افسران ارتش، سربازان نیروی انتظامی و سربازان ارتش به طور جداگانه وارد مسجد می شوند تا روح نظامی را بر مجلس بزرگداشت یک فرمانده نظامی حاکم کنند.
* بالاخره در میان انتظار مردم مراسم با یک ساعت و ده دقیقه تأخیر، با تلاوت آیاتی از قرآن کریم در باب جایگاه متقین نزد پروردگار یکتا آغاز شد. سپس مجری برنامه که از مجریان با سابقه ی صدا و سیما بود با شعری در ستایش جهاد و مجاهدین راه خدا، کار قاری قرآن را تکمیل کرد.
* در کلیپ پخش شده در مراسم، پس از اشاره به دلیری های حاج رضوان در میدان نبرد توسط یک دکلمه گوی لبنانی گفته می شد: «اصلا تو چه زمانی شهید نبوده ای»، «برای تو گریه نخواهیم کرد، بلکه مقاومت می کنیم» و با گفتن «حاج رضوان، تسویه حساب را رها نکرده ایم، بلکه تازه آغاز کرده ایم» خیال همه را بار دیگر مطمئن ساخت که حزب الله انتقام خون عماد مغنیه را خواهد گرفت.
* هنوز سخنان میان برنامه ی مجری تمام نشده بود که دوربین ها متوجه حضور حداد عادل در گوشه جنوب غربی مسجد شده و توجه ها را به آن سمت جلب کردند.
* حال نوبت به علی زعیتر، معاون فرهنگی دفتر حزب الله و مدیر شبکه ی المنار در ایران می رسید که بعد از پرسیدن این سوال که «فارسی بگویم یا عریی» و جواب مشخص حاضران به آن، در مورد فرمانده ی عملیات حزب الله، شهید عماد مغنیه صحبت کند. سخنانی که بیش از 15 دقیقه طول نکشید.
* زعیتر علی رغم اینکه گه گاهی افعال را اشتباه به کار می برد، ثابت کرد که فارسی را خوب از ایرانیان یاد گرفته، زمانی که گفت: «اسرائیل با جنگ علیه حماس آخرین میخ را بر تابوت خود زد».
* اما سخنان کوتاه زعیتر را حدادعادل با سخنان مفصلی درباره ی تاریخچه ی فلسطین جبران کرد؛ هرچند که ابتدای سخنانش گفت:«می خواهم کتاب فلسطین را به سرعت ورق بزنم، نه اینکه بخوانم».
* میان سخنان حدادعادل اگر به زعیتر نگاه می کردی، می دیدی که دائما از طرف مردم مورد لطف و محبت قرار می گیرد و حتی می دیدی دسته های پولی را که مردم ازجان گذشته برای حمایت از مقاومت اسلامی به او می دهند.
* در این میان حدادعادل نه تنها به ضرب المثل سیاسیون که می گویند «عراق کاردستی چرچیل است» اشاره کرد، بلکه از خاطرات کلاس ششم ابتدایی خود که جنگ کانال سوئز اتفاق افتاد و از سال 42 که 18 ساله بوده و در راهپیمایی روز عاشورا شرکت کرده و همراه مردم می گفته «اسرائیل رسوا شد» هم گفت.
* حدادعادل داشت از تأثیرات انقلاب اسلامی بر جهان می گفت که روح الله حسینیان هم وارد مجلس شد و بار دیگر دوربین ها را به گوشه ی جنوب غریی مسجد کشاند.
*در بخش پایانی سخنان حدادعادل پس از اینکه کاغذی به او دادند که احتمالا تمام شدن وقتش را تذکر می داد، یادی هم از عماد مغنیه کرد و گفت:« با ترور افراد مسئله حل نمی شود و داستان ادامه دارد».
* پس از سخنرانی حداد در حالی که مداحی به زبان عربی در مورد غزه انجام می شد و مردم سینه می زدند، خبرنگاران و عکاسان او را دوره کرده و یا عکس می گرفتند و یا مصاحبه. حداد به شبکه ی المنار لبنان و العالم گفت که «شهید مغنیه پرچمی است که مبارزان را به سوی خود جذب می کند و دشمنانی که فکر می کردند با ترور مغنیه می توانند یادش را پاک کنند، دیدند که از هر قطره ی خون او یک مغنیه به وجود آمد.» و بعد از آن به شبکه ی آفاق هم همین را گفت.
* اما در این میان زعیتر هم از تیررس دوربین ها و خبرنگار ها در امان نماند و او هم با شبکه های مذکور مصاحبه کرد.
* هنگام خروج حدادعادل پیرمردی که از بیرجند برای حل مشکل خود اشتغالی خود و فرزندش به تهران آمده بود و به تعطیلی پنجشنبه ی ادارت تهران ناآگاه، به سراغ حداد آمد تا نامه هایش را به او بدهد که برایش پیگیری کند. حدادعادل هم ابتدا از گرفتن آن ها امتناع کرده و سپس گفت «من این ها را به نماینده ی شهرتان می دهم نماینده ی شهرتان کیست؟» و پیرمرد که به قول خودش با آقای عادل صحبت می کرد، نام او را نمی توانست به خاطر آورد. از مابقی صحبت های حدادعادل با پیرمرد جاماندم، اما نیم ساعت بعد پیرمرد و پسر و نوه اش را در خیابان ولیعصر سرگردان دیدم که آدرس راه آهن را می خواستند و من جز آدرس چیزی نداشتم که به آنها بدهم.
بعد التحریر:
سایت هایی که به این مطلب لینک داده اند:
پایگاه حامیان مقاومت اسلامی (الحماة)
پایگاه اطلاع رسانی شهید حاج عماد مغنیه