سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/10/11
11:40 صبح

ضعف یکی دلیل بر قوت دیگری نیست

به قلم: سوره در دسته محمود احمدی نژاد، میرحسین موسوی، امام موسی صدر

الامام موسی الصدر

عجیب است

چه بازی میخورند دوستان جوان صدریمان (+)

 بزرگواران، چرا از دولت اصلاحات پیش خود ذکر نمیکنید؟

که سفیرشان یا سفیرمان عکس شهیدچمران را در دفترش پایین آورد و

 گفت: "برخیشان از چمران خاطره خوشی ندارند و عکس چمران دافعه دارد"1

دفتر سفیر ایران در لبنان؛ بدون عکس داماد لبنان مصطفی چمران!!؟

حالا دوستان خیلی زود فراموش کردند سازشکاری ها را

بهتر بود بخاطر دافعه یکی، جذب ظاهر دیگری نمیشدند (+)

این طائفه پایشان لنگ هست هنوز

----------------
پاورقی
1- نقل به مضمون از حاج سعید قاسمی مسئول اطلاعات عملیات حاج احمد متوسلیان در لبنان




88/3/31
4:24 صبح

کسی از تاریخ درس نگرفت!!

به قلم: سوره در دسته امام خمینی، انتخابات، آیت الله خامنه ای، بنی صدر، شورای نگهبان، میرحسین موسوی، مریم رجوی، منافقین خلق، ضد انقلاب

حضرت علی در وصیتی به امام حسن مجتبی فرمودند: « ای حسن؛ گذشتگان چراغ راه آیندگانند؛ از گذشتگانت بیاموز قبل از آنکه آیندگانت از تو بیاموزند.»(با مکث و تعمق خوانده شود)

پیش از این در "عبور از خط ترمیدور" گفتم که انقلاب های بزرگ مرحله ای بنام ترمیدور دارند که این مرحله آنها را برای همیشه ازفاجعه هاشمی اهداف خود دور میکند. در  "سید ابوالحسن موسوی" نیز اشاره کردم این آقایان رفتارشان دقیقاً عین رفتار و سیاست بنی صدر و منافقین شده و بعضی ها هم حرکات و رفتاری شبیه حرکات منتظری از خود بروز میدهند. قصد جسارت ندارم ولی بهتر است هاشمی از رفتار فرزندانش برائت بجوید. در "سیر من الحب الی بغض" نیز پیش از سخنان رهبری از وضع بوجود آمده توسط میرحسین به نفع مجامع غربی انتقاداتی داشتیم. اما بنا داشتم مطلبی درباره معلم شهیدم دکتر علی شریعتی بنویسم که بنا به دلایلی به بعد موکولش کردم. و فقط سالگرد ارتحال وی و شهادت داماد لبنان، چمران را گرامی میدارم.

اما دیروز سالگرد دیگری هم بود؛ سالروز آغاز عملیات مسلحانه منافقین  وعزل بنی صدر. خب من قبل از صداوسیما تحرکات موجود را تشبیه کردم و حالا چند نکته ای میگویم.

بنی صدر بیش از ده هزار نیروی مسلح منافقین را در خدمت داشت. ده یا دوازده ملیون رای آورده بود. امام، دوسالی مراعاتش را کردند و سعی در مدیریت و مدارا با وی داشتند اما وقتی دیدند اصلاح شدنی نیست و لجاجت میکند شرایط را برای عزل وی محیا کردند.

همین سیاست در مورد منتظری اعمال شد. دو سالی امام سعی در هدایت شیخ علی داشتند ولی وقتی بجای برائت  جستن از مهدی هاشمی، مخالفت با وی را از حسادت گروهی خاص دانست دیگر امام مهلتش ندادند و عزلش کردند!(+) همان روزگار امام فرمودند: « ستون ولایت فقیه را به زیر خاک میکنم». امام پیش از آن نیز منتظری را "عالمی جلیلقدر و مجاهدی خستگی ناپذیر" خوانده بودند؛ ولی وقتی مسئله قانون و مصالح نظام پیش آمد و حرف از حفظ ماهیت نظام شد؛ امام تعارفی حتی با "حاصل عمرشان" نداشتندوقتی آدم سوسک میشود. همان موقع حداقل نیمی از نیروهای نظامی شعارشان این بود: «قائم مقام رهبری - آیت حق منتظری». حتی بخاط عزلش جنگی مسلحانه در برخی نقاط کشور راه انداختند. گروهی می گویند شکست کربلای 4 نقشه طرفداران منتظری بود که طرح عملیات را از پیش لو داده بودند. اما حضرت امام کاری با این تهدید ها و این خیانت ها و حتی این اقدامات خانمان برانداز نداشتند و کاری را که صحیح بود انجام دادند.

باید بگویم که: چو غرش شیران بر این ملک گذشت ورفت؛ این او او سگان شما نیز بگذرد. میخواهم بگویم امروز کمتر بخشی از نیروهای نظامی ما وفادار به "..." است، که آنهم یک شبه جمع میشود. امروز هیچ سازمان مسلح سازماندهی شده ای برای تهدید اصل نظام در کشور وجود ندارد. ما مانند دوران بنی صدر و منتظری در آغاز یا رکود جنگ نیستیم ، بلکه امروز در یکی از مقتدرترین دوران نظاممان سیر میکنیم . پس هرچه قدر این بی قانونی بیشتر طول بکشد چهره های نفاق بیشتری در داخل یا خارج کشور رو میشود. اما بهتر است آقایان مسیرشان را اصلاح کنند زیرا جانشین خلف امام، خیلی جدی سیاست امام را پیش گرفته است.

نتیجه بحث اینکه: هگل خیلی به تاریخ معتقد بود؛ بقدری که دم از تکرار تاریخ میزد. هگل را گفتند بزرگترین درسی که از تاریخ گرفتی؟ گفت:  "کسی از تاریخ درسی نگرفت". حالا اینها به نظر شما درس گرفتند؟ یا دارند میسوزند وچراغ میشوند؟

حالا چرا رهبری با رای گیری مجدد با علم بر اینکه این دوره در آرای میرحسین ریزش بوجود می آید موافقت نمیکنند؟ بهمان دلیل که با وجود قدری تقلب آراء مجلس6 را تایید کردند. دلیلش در سیاست امام بود.

درس تاریخی امام برای تاریخ اینکه؛
امام با کسی تعارف نداشت ولی وقتی "دانشجویان پیرو خط امام" نامه ای آوردند که اثبات میکرد بنی صدر جاسوس بوده؛ امام اصل و کپی نامه را گرفتند و زیر بالشت خود گذاشتند و گفتند: بروید! امام نگذاشت کسی نامه را منتشر کند. تا زمانیکه مردم به فراست دریافتند بنی صدر نالایق است. تا هنگامی که سیستم قانونی کشور به این نتیجه رسید صلاح در عزل بنی صدر است.  امام بنا را بر سیر طبیعی امور گذاشتند گرچه دوسال تمام هزینه دادند. امام گذاشتند پرده های نفاق در افتد همین سیاست امام، سیاست رهبر است. اگر امام نامه را منتشر میکرد هروقت کسی با رییس جمهوری اختلاف داشت، نامه جاسوسی رو میکردند و قانون بی رنگ و بو میشد. همان دلیلی که باعث شد بنی صدر رئیس جمهور بماند، باعث شده انتخابات این سری ابطال نشوند. تا در آینده کسی بهانه نکند و تا قانون بی رنگ و بو نشود. دیگر اینطور هرکسی  بهانه ای میابد برای عبور از قانون.

اما مبحث دیگر:
جوانتر که بودم برآن شدم "عهدنامه مالک اشتر" را با "شهریار" ماکیاولی مقایسه کنم. در شرح علامه جعفری بر عهدنامه که کمی از خود عهدنامه پیچیده تر است خطاب به مالک آمده است؛ مالک به روح حساس تاریخ و فادار باش _این تعبیر علامه است وبعد تعبیر خورد را شرح می داد_  که مصر کشوری کهن است و با تاریخ وفرهنگی اصیل. شاید کاری خلاف حق نباشد ولی با توجه به تاریخ و فرهنگ کهن مصریان، تو باید از آن کار بپرهیزی و از مسیر دیگری وارد شوی.

امروزه تمام ضد انقلاب یک صدا شده. دیروز ابوالحسن بنی صدر فضای ایران را برای اولین بار سه بعدی خواند.(تحلیل این جمله مسخره به عهده خودش، من بی تقصیرم).انسان مسخ و میمون شده
 رئیس جمهور در تبعیدمان مریم رجوی نیز فرمودند که مردم صف بندی کنند برای لغو انتخابات و مردم بیرون از کشور متحد شوند تا با حرکت اصلاح طلبان برای لغو انتخابات اعلام همبستگی کنند. ( البته در حاشیه این مراسم ایشان موقع شکستن گردو با دمبشان به خودشان صدمه جدی وارد کردند).
 حتی رضا میرپنج ، شاه بی تاج و تخت و البته بی وتن مان (به معنای بی رگ و ریشه) هم ابراز خوشحالی کرد.
گیرم جناب میرحسین و همسرشان چیز و چیز هستند و نمیتوانند از تاریخ استدلال کنند؛ آدم که هستند پس میتوانند بفهمند چه وجهه ای برای نظام ساخته اند! میتوانند بفهمند این گونه حرکت حتی اگر بر فرض محال به حق باشد، چه عواقبی برای اصل نظام و انقلاب داشته است! کشور ما بطور کلی به زیر تیغ رفت، بشکلی که هم اکنون موجی در جهان بوجود آمده که گمان میکند ایران کشوری مانند عراق یا کره شمالیست! اگر هنوز این افساد طلبان دم از انقلاب و قرآن میزنند باید مسیر خود را به مسیر قانونی تبدیل کنند تا مسئله حل شود. ولی اینها گویا نه شورای نگهبان را قبول دارند و نه قانون را و نه حتی رهبری را.  پس لااقل از مجلس خبرگان رهبری پیروی کنند. کسی که به هیچ کدام از اینها تن در نمیدهد، مسلماً از دایره نظام و انقلاب و امام خارج است.
اما باید خدمتتان عارض باشم که گویند؛ نرود میخ آهنی در سنگ. آنکه خواب است به تلنگری ناچیز بیدار میشود ولی آنکه خود را بخواب زده با لگد هم نمیتوان بیدارش کرد. (تند وبا عصبانیت خوانده شود)

عزیزان مسئله پیچیده تر از ایننوعی ضد انقلاب در منقرض شده حرف هاست. گروهی نه سیاست خارجی دولت و نه سیاست داخلیش را میپسندند. اینها از پشت گرمی رهبری و احمدینژاد عصبانیند و مملکت را بطور کل خارج از کنترل خویش فرض کرده اند،همین جریان است که  این بلوا را فراتر از میرحسین مدیریت می کند و اهدافی بالاتر دارند.

حرف خیلی طولانی شد و میترسم که خوانده نشود اما خلاصه میگویم؛ زمان بنی صدر خیلی به بهشتی فشار می آوردند و فحاشی میکردند. بهشتی برای مسئلت پیش امام رفت و گفت: « میخواهند به شما حمله کنند ولی چون نمیتوانند، حرفشان را بر علیه من میزنند.» احمدینژاد قابل قیاس با بهشتی نیست. ولی کسانیکه میخواستند به رهبری بزنند؛ چون نمیتوانستند به او حمله میکردند. حملات چهار سال گذشته نیز از همین سیاق بود. اما حالا گویا پرده ها کلاً دارد دریده میشود.

آری تاریخ اینچنین در ایران تکرار میشود.

لا حول و ولا قوة الی بالله

بقلم سوره




88/3/29
12:43 عصر

سیر من الحب الی البغض

به قلم: سوره در دسته امام خمینی، دولت نهم، میرحسین موسوی، آشوب های خیابانی، سیاست خارجی،، زهرا رهنورد

اول کلام، زود بزود بروز میشویم چون مقطع حساسیست. به نظر من عبور از خط ترمیدور به شما این کمک را میکند که به ارزش رای دادن به احمدینژاد بیشتر پی ببرید، فراتر از یک تا ثیر 4ساله بر امور کشور. زیرا بر خلاف تصور عامه، اکثر مسائل مطرح شده در علوم سیاسی بشدت با واقعیات جوامع تشابه دارد. بهر حال هر سه مطلب اخیر از نظر حقیر دارای اهمیت خاصی است ولی چون طولانی شد پیشنهاد میکنم آفلاین مطالعشان کنید. تازه داشتم یاد میگرفتم که وبلاگی و کوتاه بنویسم و حالا نشد.  اما اصل کلام...

جناب موسوی و همسرشان را تا چندی پیش محققینی ارزنده میدانستم که می توانستند الگوی مناسبی از برخی جهات باشند. ولی؛ من از جناب موسوی و همسرشان متنفر شدم. میدانید چرا؟ چون هردو اینها در چند روز گذشته فراوان تلاش کردند که چیزی از عزت و شرف دینی و ملیمان باقی نماند. ضرباتی که ما در این چند روز خوردیم بسیار عمیق تر از آن است که کسی در شرایط فعلی فهمش کند.

فکر میکنند نخبه اند وبا سواد. برای خودشان القاب دکتر مهندس میجورند و از این چیزها. سخن از جامعه مدنی وعقلانیت سیاسی میزنند. از ملت ایران میگویند که عزتش در جهان بر باد رفته! حالا داستان من را بشنوید شاید کمی طولانی باشد ولی به خواندنش می ارزد. در ابتدای انقلاب و در دوران امام بهر بهانه ای اروپایی ها روابط بی خاصیتشان را با ما قطع میکردند. در زمان هاشمی پس از چندی کوتاه آمدن ما در سیاست خارجی برای کسب وام از این دول غربی (که تنها به یک نیمچه وام، آنهم از ژاپن نصیبمان شد) اروپا یی ها دندانمان را شمردند و با ما قطع کامل روابط کردند! وا دادیم وچنین شد، بهتر است بگویم عزتمان رفت وچنین شد! در دوران خاتمی نیز با دادن امتیاز های فراوان پیروز شدیم!! حضرات برایمان سفارتخانه هایشان را گشودند. پس از آن دشمنانمان دائم دم از جنگ میزدند وما دم از گفتگو! بعد همکاری های کورکورانه ای در مسئله افغانستان داشتیم و ماحصل ده سال تلاش بچه های سپاه قدس را مفت به امریکایی ها دادیم تا جبهه متحد شمال پیش قراول ارتش امریکا شود. و ارتش امریکا با نیرویی کمتر از پلیس محله منهتن نیویورک افغانستانی با آن عظمت را فتح کند. نتیجه اش آن شد که آقای بوش بعد جمگ گفت: شما، عراق و کره شمالی سه محور شرارتیند. پس از آن هم در مسئله هسته ای دائماً امتیاز دادیم که نکند سفا رتخانه ای تعطیل شود یا تحریمی تشدید. تازه رسیدید وسط داستان. گره داستان اینجا باز میشود که...
در این مدت انتخابات شنیدید زیاد دم از مدیریت میزدند و اینکه دولت نهم مدیرانش فلانند؛ یا که دولت از مدیران با تجربه تهیست. میدانید مدیریت یعنی چه؟ یعنی چهار سال تمام به آنها حمله کنی، حقوق بشرشان را زیر سوال ببری آزادی بیانش را مخدوش بدانی، سخن از برچیده شدن اسرائیل بزنی، تفنگدارانشان را چند بار بگیری و یکبار تا منتها الیه فضاحت سیاسی بالایشان ببری و با تمسخر توله سربازانشان را واپس فرصتی، به قطعنامه هایشان ذره ای بها ندهی، دم از نقض حقوق بشر در کشور هایشان بزنی و بهر صورت همه رقم کاری را که بلدی بکنی تا آنها زیر تیغ روند ولی نه جرئت کنند به کشورت حمله کنند و نه جرئت کنند حتی سفرتخانه ای را تعطیل کنند(نکته مهم). هروقت خواستند بگویند کارد به استخوانمان رسیده سفیرشان را فرخواندند و فردی را به عنوان کاردار سفارت فرستادند. وای چه تاسف بر انگیز! اگر انگلیس در ایران سفیر نداشته باشد ولی ما در آنجا سفیر داشته باشیم نشانه قدرت ماست. ترا به خدا به چهار تا کتاب حقوق دیپلماسی و فن کنسولگری سر بزنید، میبینید این به نفع ماست که مقامی ارشد تر در کشورشان داشته باشیم. چرا اینها که تا دری به تخته اصابت میکرد سفارتخانه هایشان را تعطیل میکردند حالا هیچ غلطی نمیکنند؟ چون روابط مدیریت میشود. سخت نیست و لازم نیست مانند من پنج سال علوم سیاسی بخوانید تا متوجه این عزت شوید خیلی راحت میتوانید ببینید در این چند سال ما نقض حقوق بشر را به آنها تذکرداردیم. ما نقض آزادی بیان را به آنها تذکر دادیم. اینبار ما بودیم که آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار می دادیم. مدیریت روابط خارجی یعنی همین. لازم نیست آدم هانس مورگنتا یا روزنا  یا _همین رفیق طالبزاده اسمش چی بود؟_ مورگان فریمن باشد تا بفهمد در این چهار سال چه اتفاقی افتاده است و ما چقدر به عزتی که امام متصورش بود نزدیک شده ایم.

اما در این چند روز چه شد؟ همه اش بر باد رفت. دوباره در امور داخلیمان دخالت کردند. یکی از 5 مشخصه دولتها داشتن حق حاکمیت است. یعنی امور داخلی و سیاست خارجیشان راخودشان کنترل کنند و نه دیگران. یکی از موارد مهم برای کشور ها در روابط بین الملل جلوگیری از دخالت سایر کشور ها در امور داخلی آن کشور است. ما دست پیش را داشتیم تا زمانیکه دوباره مشتی بی مصرف که دم از قانون میزدند به تنها چیزی که رجوع نکردند قانون بود و فضاحت را بجایی رساندند که مورگان فریمن هم انتخابات ایران را یک انحراف دروغ آمیز خواند. بله همین فرانسه که به هر بهانه ای دانشجویان یا مردم حاشیه نشینش یا کارگرانش شورش میکنند و سی ار اس یا پلیس ویژه فرانسه بهر وسیله ای آنها را به خاک وخون میکشد و آنها را اسیر چماغ خویش میکند، به ما هشدار میدهد. لندن که بیشترین موارد ضرب و جرح با چاقو را در جهان دارد به ما هشدار میدهد. امریکا که کوکلس کلانهای پلیس شده اش هر روز سیاه پوستی را به مسلخ میفرستند به ما هشدار میدهد. همه اینها بخاطر ماجراجویی یک پیر مرگ! حالا کی قهرمان بازی در می آورد شما یا محمود؟ 

 جناب سید میرحسین بنی صدر شما؛ عزت ایرانی را به زیر سوال بردید نه دولت نهم. لااقل یک اعلام برائت از شورشیان میکردید. یک بیانیه میدادید و این حرکات را ضد کشور بیان میکردید. اما دریغ، برعکس سعی کردید حتی از حمایت دوستان اروپا نشینتان حاشیه امنیتی بسازید برای شرورت ها! بهانه درست کردید و دادید به دشمن دوباره به ما اتهام بزند، این اتهامات تکراریست مارا باکی نیست اما همه پیشرفت های این چهار سال را در سیاست خارجی به باد دادید. آیا این دشمنی با ایران وایرانی نیست؟ شما فکر میکنید خائن به کشور شاخ و دم دارد؟ حضرت آقا شما فقط بدنبال رد گم کردن هستید. بدنبال به بن بست کشاندن کشور تا دولت دست از مبارزات داخلی اش بردارد. تا کثافت کاری های 20 سال گذشته  بیشتر رو نشود.
ضمناً برای دانستن این آخری آدم نباید غلامحسین محسنی اژه ای باشد، فقط کافیست به حرکات اطرافیان این آقا نظری اندازد. همین

اما در مورد بانو رهنورد؛ سیاست نخوانده....پس ندانسته
خانم زهرا رهنورد با دکترای علوم سیاسی و با کلی ادعای سیاست دانی و فرهنگ شناسی حرکاتی میکند مایهء شرم هر ایرانیست. میگوید من لرم و شوهرم ترک است پس قائدتا باید رای لرها و ترک ها متعلق به ما باشد. این چه حرفیست؟ حکما گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد عیب و حسنش نهفته باشد یا یک همچین چیزهایی! اخیرا در راستای برابر سازی زن و مرد خانم رهنورد خود را مصادیق ضرب المثل های مردانه تبدیل کرده. بگذریم بسوی حرف اصلیمان معنای این سخن ایشان میشود مردم ایران با توجه به ملاک های سنتی که نشان دهنده عدم رشد سیاسی و فکری مردم است رای میدهند که اولین ماحصل چنین نگاهی یعنی ملت ایران فاقد شعور ملاک یا عقلانیت برای دادن رای هستند. دومین ماحصل این سخن نشان دهندهء نگاه حضرات به مردم ایران است که هنوز مردم را موجوداتی عقب افتاده با نگاهی عقده گشا تصور میکنند؛ که همچون عصر جاهلی به دنبال تسلط قومیتی خویش هستند. سومین ماحصل این سخن تناقض درونی این حضرات است. در حالیکه اینها دم از جامعه مدنی و توسعه سیاسی میزنند چنین نگاهی به مردم ناقض شعارهایشان هست. مردمی که بر اساس مسائل قومیتی رای دهند هنوز لایق پایین ترین سطح دموکراسی نیستند، بلکه لایق دولت اقتدار گرا بدون آادی سیاسی هستند. همان چیزی که هابز تصورش را داشت زیرا رای آوردن یک قوم میتواند به جنگ قومیتی بی انجامد. چرا رهنورد نفهمید واین سخن را گفت واضح است چون از علوم سیاسی به اندازه من لیسانسه هم نمی فهمد.

نکته مضحک ماجرا در این است خانم رهنورد این سخن را در مصاحبه با شبکه ای انگلیسی گفته؛ البته مجموعه یونایتید کینگدام از شکاف عمیق قومیتی رنج میبرد و حتی مرکز این اتحادیه یعنی انگلند نیز از اقوامی چون ساکسون، آنگلو ساکسون و نورمن ها تشکیل شده که با جنگ های قومیتی در تاریخ خود چندان نا آشنا نیستند. حالا تصورش را بکنید با حرف این خانم دکتر سیاست دان چشم آبی ها فکر میکنند ما در عصر جنگ های صلیبی زندگی میکنیم که هنوز اقواممان بر سر تصاحب پست و مقام در دولت مرکزی با هم  می جنگند! یا در افریقا هستیم که هر قوم به دنبال برکندن نسل اقوام دیگر باشد. چقدر وجهه عالی لز کشور ما می آفرینند. بعد میگویند سیاست خارجی و صحبت های احمدینژاد بوده که منافعی به دنبال نداشته. مر حبا به این هوش وشعور.  البته ایشان اگر کنکور هم میداد اصلاح نمیشد، زیرا لقمان حکیم به پسرش 40 وصیت میکند، که وصیت 41 چنین است؛ پسرم بدان که: چیز اگر لقمان بود، آخرش چیز بود.(سانسور شد).

بقلم سوره

نگاه امام:
در زمانیکه بخاطر ارتداد رشدی ملعون قطع رابطه شد امام نامه ای نوشتند و گفتند: « ترس من از آن است که ده سال دیگر دانش آموختگان امروز علوم سیاسی و دیپلماسی بر مسند تحلیل بنشینند وبگویند چون بخاطر یک حکم اسلامی بازار مشترک فلان کشورهای مشترک المنافع برعلیه ما موضع گرفته اند پس احکام اسلام را باید تعطیل کنیم.» سال اول دانشجویی همین نامه را به درب اتاقم چسباندم چون من نیز ده سال دیگر یک دانش آموخته علوم سیاسی بودم! الغرض امام در پایان جنگ به ما گفت: « هرگز از قطع رابطه یا برقراری رابطه با کشوری خوشحال یا نگران نشوید.» پس ما نه به دنبال قطع روابطیم و نه الزاماً بهر طریقی جستجوگر برقراری روابط.




88/3/4
11:38 صبح

موسوی که بود! موسوی که عوض شد!

به قلم: سوره در دسته امام، رهبری، میرحسین موسوی، انتخابات ریاست جمهوری، علی اکبر ولایتی، سازمان ملل، تخریب دولت نهم

نه سلامی و نه علیکی؛ گند بزنند به این انتخابات این دور که روزش شاهد ریزش یکی دیگر از نیرو های انقلابیم. صد حیف و صد افسوس.

القصه؛ وزیر خارجه رجایی بود، دو بار فرستاد قالیچه تجملی دفترش را برگیرند؛ نبود، گفت: مهندس چرا هی بچه ها میاند نیستی؟ خودش رفت قالیچه را به رجایی تحویل داد.
موسوی آدم خوبی بود. موسوی نخست وزیری بود که امام تایییدش میکرد. حتی مجلس با اکثریت آرا تصمیم داشت که میرحسین را استیضاح کند. امام به مجلس پیام داد اینکار را نکنید. البته هر چه صلاح میدانید ولی ابقای میر حسین به صلاح کشور است! امام به وزرای جناح راست که حاضر در کابینه میرحسین بودند دستور دادند که استعفا ندهید(که استعفا دادند و ولایت فقیه کشک بود)، بلوا و آشوب نکنید،  امام  دستور دادند که روزنامه رسالت را در جبهه ها توزیع نکنید. یکی از دلایلش مخالفت و حمله های کینه ورزانه اش به دولت بود. امام به هشت روحانی که دائم بر علیه میرحسین و جریان مطبوعش موضع میگرفتند تذکر دادند و نامه این تذهبونی نوشتند که هنوز محرمانه تلقی میشود. سرداران جنگی امام میگفتند اگر میرحسین برود سطون فقرات جنگ میشکند.
میرحسین با رئیس جمهورش اختلاف داشت ولی بعد امام تند نرفت، زمانیکه امام فوت کردند و امریکا به عراق آمده بود بعضی دوستانش سکوت ایران را در مقابل شیعه کشی عراق و حضور امریکا نشانه ضعف ایران در انقلابی بودنش، بعد امام میدانستند. اما آقا با استناد به میرحسین و هم کاری او بود که هم خطی هایش را ساکت کردند.
میر حسین آدم بدی نبود. بعد امام خود را وارد بازی های سیاسی نکرد. بهانه به این و آن نداد؛ دنبال بهانه گیری هم نبود. ماشینش تا 5 سال قبل پیکان بود بعدش یک پراید گرفت.
بعضی میگویند میر حسین زمان هاشمی و دولت سازندگی کجا بود؟ خوب میدانم لااقل کنار هم خطی های راستی و اصولگرایانشان نبود. از اقدامات هاشمی دفاع نکرد، بلکه انتقاداتی را مطرح ساخت. بگذریم همان روزگار هاشمی برای این جوجه دلسوزهای انقلاب و امام سطون لایتغیر انقلاب بود. «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر است» را من فریاد نمیزدم، همین راست های اصولگرای امروز فریاد میزدند!(البته در مورد موتلفه ؛ سخن دیگریست)
میگویند زمان خاتمی کجا بود؟ خب از اقدامات  تندروهای اصلاحات انتقاد کرد. همان ها که میخواستند همه را از قطارشان پیاده کنند. حتی من یادم است که اورا جیره خوار سران نظام لقب میدادند و این پرسش که زمان هاشمی او کجا بود از همان موقع شروع شد.
میر حسین آدم خوبی بود! بعد امام معتدل تر هم شده بود. حتی در چند سال گذشته من بیاد دارم در مصاحبه هایی و گفت وشنود هایی هم خطی هایش را به بی انصافی در مورد دولت متهم میکرد.
این موسوی دیگر تمام شد...
قبل عیدی یکی از بچه ها که فوقش را گرفته بود و به وزارت کشور رفته بود و حسابی احمدینژادی بود پیامک فرستاد میرحسین: «ما بجای حضور در نیویورک به رایزنی در اسلام آباد نیاز داریم.»
حرف قشنگی بود در وهله اول. ولی  بعد گفتم شاید منظورش اینست که احمدینژاد بیخود کرده که هی به نیویورک میرود وهر سال آنجا سخنرانی میکند. درست بود که این استدلالش را قبول نداشتم ولی باز پوزخندی زدم: میر حسین هنوز هم عوض نشده! او هنوز هم مثل اول انقلاب سازمانهای بین المللی را قبول ندارد. با حضور در آنجا مشکل دارد. آنها را حربه کفار میداند. معتقد است که ما باید حرفمان را بزنیم ولی حرف نشنویم. حتی این مواضعش همیشه باعث تنش میان او و ولایتی(وزیر خارجه اش) میشد! اما زمان گذشت...! و چرا عوض شدی سید؟
مهندس عوض شدی. دیگر خودت سیاه کار شدی واز سیاه کاری دوستانت در مورد دولت حرف نمیزنی.
گفتم شاید ماموریتی دارد. باید اپوزوسیون را به پای صندوق بکشاند. کسانی که هیچ جور به جمهوری اسلامی رای نمیدهند را هردوره باید با کاندیدایی پایی صندوق ها  آورد. برای همین بود که معین، نه معیین! تایید شد!؟ و حالا بهترن گزینه شاید میرحسین است!  تمام گزینه هایی که حتی عدالتخواهند ولی از عدالتخواهی جناح راست خسته اند را پای صندوق کشاند. گفتم شاید ماموریت دارد آراء گمگشته را جمع کند. اما موضع گیری در برابر بیانات رهبر!؟
حالا معنای سخنش را میفهمم. او منظورش این بوده که هیچ طور پا در کفش ابر قدرتها نکنیم. مهندس جان، تو خودت نیستی تو عوض شده ای تو که از همه در آن سالهل تندرو تر بودی! همیشه ولایتی داشت زور میزد صحبت های تند تو را علیه سازمان ملل جمع و جور کند. چرا تو سخن امام را 25 سال دیر فهمیدی؟ یادت هست یکروزگاری مسائل پشت پرده سیاست خارجی را آنقدر رک بیان کردی و کردند که ولایتی میخواست استعفا بدهد وبرود؟ امام به ولایتی فرمودند از بی تجربگی است که این حرفها را زدند. یادتان هست یکروز هم  حزبی هاتان بعد امام داشتند دستی دستی کشور را به یک جنگ خانمان برانداز میکشاندند؟ حالا همانها عشق رابطه شده اند! ولی تو که جیره خوار این و آن نبودی. حالا ناگهان یادت افتاد احمدینژاد موجب وهن نظام است؟ گفتن حرف حق شده است وهن نظام! پس تو خودت چه بودی؟ حتما موهن! تو خودت را فراموش کردی؟ یا انقلابی بودن وانقلابی زیستن را؟ یا حرفهای رهبر را که گفتن حرف حق در تریبون جهانی آبرویمان را که نمیبرد هیچ؛ این حرفها بغض فرو خورده بسیاری در جهان است و دیگران از ما یاد میگیرند. بهر حال جناب آقای موسوی من حرفم یک کلام است، این حرف را امام به شما زدند تا زیاد تند نروید نه اینکه دیگر هیچ حرف حقی را نگوییم وسر درلاک خود کنیم! فکر میکنی اگر سرت را زیر برف کنی آمریکا میگذارد تو راحت با اسلام آبادت رایزنی کنی؟

فعلاً همین
بقلم سوره

بعدالتحریریه: به خاطر ضعف برداشت بعضی از دوستان به نکات زیر اشاره میکنم.

1-این مطلب فقط ناظر به تغییر نگاه میرحسین از مبارزه با امپریالیسم به سکوت در مقابل آن است. که این تغییر موضع نیز در مقابل بیانات رهبری و بعد از صحبتهای ایشان در دفاع از عملکرد احمدینژاد در کلمبیا و ژنو صورت گرفت.
2-در مورد حضور تندروهای چپ و کارگزاران در کابینه میرحسین حرف زیاد است؛ وقت بیانش نبود.
3-از لحاظ ظاهری دولت نهم با خواسته های جریان آقای میرحسین در مورد عدالت و رسیدگی به محرومان سازگار است ولی دولت ایشان گرایش سویالیستی هم داشت؛ جای بیانش نبود. ولی ناگهان ایشان نیز بطور جدی رنگ عوض کرد حرفهایش جنس دیگری یافت.
4-میرحسین در این 20 سال همیشه از گوشه به سیاست نظر انداخته و در حاشیه سخن رانده که البته از نظر امام این سکوت خود مصداق تحجر میشود(از نظر امام تحجر در رعایت دقیق امور مذهبی نیست؛ بلکه در عدم انجام تکالیف اجتماعی-دینی است) اما در مقایسه با کسانی که در این 20 سال دائم به دنبال متشنج کردن اوضاع بودند من سکوتش را بیشتر میپسندم(اگر این سکوت تنزه طلبی نباشد بلکه پرهیز از آلودگی به بازیهای سیاسی باشد)

5-ماجرای مخالفت امام با تعویض میر حسین بعد از  نامه نظامیان صورت گرفت که بیان شده بود در صورتیکه مدل اقتصادی دولت عوض شود مسلماً با بحران روبرو میشویم و امام تاییدش کردند.
6-امام همیشه سعی در اصلاح میانه نخست وزیر ورئیس جمهورش داشتند، ولی من نگفتم که میرحسین به رئیس جمهورش آزار نرساند. بلکه اشاره کردم بعد از فوت امام بسیاری بدشان نمی آمد جدال خامنه ای-میرحسین راه بیاندازند؛ که اولین حرکتشان بحث نبرد با آمریکا بود که میرحسین از جدال با رهبر پرهیز نمود و من این مسئله را در خلال صحبت های رهبری در جلسه با سران چپ دریافتم.
همین مطلب در دولتیار