سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/15
12:49 صبح

سفر به دیار مقاومت-1

به قلم: شاهد در دسته غزه، سید حسن نصرالله، سوریه، لبنان، سفر به دیار مقاومت، الحماة، عکس

 

تو نمایشگاه رسانه های دیجیتال قدم می زدم که یهو چشمم افتاد به یه عکس از سید حسن نصرالله در حال قرآن خوندن. عکس که بک گراند مانیتور یکی از غرفه ها بود اونقدر میخکوبم کرد که تا چند لحظه نتونستم چشم ازش بردارم و بفهمم که جلوی غرفه ی «جمعیت حامیان مقاومت اسلامی (الحماة)» ایستادم. کسی توی غرفه نبود و من تو این فکر بودم که یه جوری این عکسو بدست بیارم. اما یادم افتاد فلش همرام نیست. گفتم خب اشکال نداره از مسئول غرفه خواهش می کنم عکسو رو یه سی دی بهم بدن. یه کم این پا اون پا کردم، کسی نیومد. رفتم یه دور زدم وبرگشتم، یکی اومده بود. اما من روم نشد درخواستم رو مطرح کنم. چند دور دیگه هم رفتم و اومدم و عکسو دید زدم؛ اما آخر کار با حسرت از نمایشگاه بیرون اومدم.


داشتم از اینترنت اخبار رو دنبال می کردم که رسیدم به این خبر: وبلاگ نویسان ایرانی به سوریه و لبنان می روند... ادامه مطلب...



87/10/11
1:48 صبح

خجالت کشیدم

به قلم: شاهد در دسته غزه، حضرت زقیه(س)، زیارت، سوریه، لبنان

امشب خیلی خجالت کشیدم.
آخه امشب هیئت روضه ی سه ساله ی اباعبدلله خونده شد. یعنی امشب توی همه ی ایران روضه ی خانم رقیه(س) رو خونده اند. آخه امشب شب سوم محرم بود. امشب اشک ها برای دختر سه ساله ای ریخته شد که پای برهنه روی خار و خاشاک دووندنش. دختر کوچولویی که تا شب قبل برای داداش کوچیکش لالایی می خوند، عصر عاشورا دامنش آتش گرفته بود. گوشوارش... نه دیگه نمی تونم بنویسم. اصلا چرا باید اینا رو بگم. شما خودتون ایشونو بهتر از من می شناسین.
اما خجالت من از اینه که بدون معرفت به زیارت ایشون رفتم.اصلا نفهمیدم که کجا دارم می رم. خجالتم از اینه که چرا حق روضه ی ایشونو به جا نیاوردم. چرا توی حرمشون کم اشک ریختم. چرا زمانی که در شام بودیم از وقتم بیشتر از این برای زیارت ایشون بهره نبردم. چرا توی دعای ندبه ی حرم حال نداشتم؟                                 

 


یکی نیست به من بگه آخه تو که لیاقتشو نداری پاشدی رفتی اونجا که چی؟ رفتی دل اون مصیبت دیده های همیشه ی تاریخ رو بیشتر از این خون کنی؟ همین جا این همه گناه می کنی کافی نبود؟ رفتی اونجا در محضر اونا هم گناه کنی؟ رفتی با رفتارت نعوذ بالله بهشون دهن کجی کنی؟ رفتی بگی بی بی جان من با شما ابراز همدردی می کنم؟ از همون ابراز همدردی های الکی و بدرد نخوری که تا حالا با مردم فلسطین و غزه کرده ای؟
اما خانم جان، امشب من شرمنده شدم. امشب با تمام وجودم از شما خجالت کشیدم. و الان پشیمونم. پشیمونم از اینکه چرا اومدم زیارتتون. یا بهتر بگم: بدون معرفت اومدم خدمتتون. و اینجا جلوی همه دارم ازتون معذرت می خوام. بی بی جان،لطفا آدمم کنید.

پی نوشت:
1- خدایا! قبل از اینکه هر زیارتی را نصیب ما بکنی، لیاقت و توفیق معرفت آن بزرگوار را عطا فرما.
2- شما را به جان بی بی سه ساله در این شب ها این حقیر را از دعا فراموش نفرمایید.
3- این زیارت که در پی سفری به لبنان بود البته برکاتی هم داشت که از جمله ی آن همین پشیمانی است. در مورد این سفر بعدا بیشتر خواهم نوشت.
4- امشب اتفاق مهمی هم افتاد: دانشجویان در یک اقدام  ارزشی و حسین گونه باغ قلهک و سفارت انگلیس را تسخیر کردند که متاسفانه با برخورد سخت نیروی انتظامی مواجه شد.(اینجا را ببینید) در این مورد ان شاءالله بعدا خواهم نوشت.




<      1   2