سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/1/6
5:25 صبح

شهدایی که نمی شناسیم...

به قلم: شاهد در دسته شهدا، فرهنگ شهادت

 

با خواندن آن نوشته یاد اخراجی ها افتادم(یک  و دویش مهم نیست). چرا که آن فیلم هم تاحدودی همین را می خواهد بگوید. می خواهد بگوید که بسیاری از رزمنده ها و شهدا پیش از دفاع مقدس انسان هایی کاملا معمولی بودند. انسان هایی از جنسی که ما می شناسیم و هر روز با آن ها برخورد داریم. و این فضای جبهه و جنگ بود که آنان را پرورش داد و صیقلی نمود تا لایق به درک معبود خویش شدند.
  من نه تنها از این حرف ها منتفر نیستم، بلکه تا حد زیادی-شاید کاملا- آن را قبول دارم.
اما
 در پست قبلی از برخی سختی های شهدا گفته بودم که با واکنش هایی مواجه شد. نمی دانم ذکر سختی ها و مصیبت های شهدا چه اشکالی دارد. شهدا به خودی خود دارای مقامات عالی نزد پروردگارشان هستند و لازم نیست کسی در مقام شهدا اغراق کند. چنان که حضرت امام (ره) می فرمایند: «برماست که با اعتراف به عجز خویش، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبی‌ها و رشادتهایشان از میهن اسلامی خود دفاع نموده اند، قدردانی نماییم +.» حال زمانی که امام امت اینگونه در برابر شهدا ابراز عجز می کند و دیگران را نیز به انجام این وظیفه فرا می خواند، چه جای تردید برای من باقی می ماند؟


می دانم از چه نگرانند زمانی که می گویند «شهدا را دست نیافتنی نکنید». نگران این هستند که با این سخنان دیگر کسی سعی در ادامه راه شهدا نداشته باشد. آن ها را چنان دور از خود ببیند که حسرت وجودشان را داشته و ناامید از ظهور دوباره ی آن ها باشد. خب من با این هم موافقم. بخواهم راحت تر بگویم: هر کس ادعا کند شهدا درهایی نایاب بودند که دیگر امروز نمی توان مانندشان را پیدا کرد اشتباه کرده است.


اینکه که شهدا کارهای بزرگ و طاقت فرسایی کرده اند غیر قابل انکار است اما اینکه معصوم بوده اند و از ابتدا عارف بوده اند قطعا غلط است. مگر کسی گفته شهدا آدم نبوده اند؟ مگر تحمل این سختی ها کار آدم نیست؟ ممکن است ورزشکار ورزیده ای پیدا شود که همه ی این کارها را انجام دهد و آخ نگوید. اما مسئله این است که همین شهدا و رزمندگانی که مانند من و ما بوده اند و با همین سطح تحمل ها و همین توان جسمی، همه ی آن مصائب را تحمل کردند. آمده ایم ببینیم چرا آن ها که روزی مثل ما بودند مانند بسیاری دیگر از مردم راه زندگی عادی خود را در پیش نگرفتند و پایداری را انتخاب کردند؟


من این سختی ها را در فضایی احساسی بیان کردم. اما گرفتن نتیجه را به عهده ی مخاطب گذاشتم؛ که متاسفانه اشتباه کردم. چرا که باعث سوء برداشت شد و نتایجی که اصلا مدنظر من نبود از نوشته ام استخراج شد. در این که ما شهدا را نمی شناسیم شکی نیست. زیرا که آن ها و زمانشان را درک نکرده ایم. و چه آنکه باز اماممان فرموده بودند: «ما خاکیان محجوب، یا افلاکیان، چه دانیم که این ارتزاق عند رب شهداء چیست+؟» پس این خصوصیات و مشخصات ظاهری را صرفا ذکر می کنیم تا حداقل با ظاهر زندگی آنان آشنا شویم. تا حواسمان باشد، آن ها که روزی مردانه باعث حفظ دین و انقلاب و کشور شدند، با آسایش و راحتی به این مهم نرسیده اند. اما آنچه که به آن اشاره شد تمام خصوصیات شهدا نیست و قطعا آن چیزی که شهدا را به این شهد شیرین رسانید، خلوص نیت در جهاد فی سبیل الله بود و اینها تنها گوشه ای از مشکلات ظاهری ایشان در ایام جنگ بود.


اما نتیجه ی شناخت صفات و خصوصیات شهدا و سبک زندگی و جهادشان چیست؟ دستیابی به راه درست مبارزه و سعی در رسیدن به جایگاه شهدا. برای تربیت شهدای امروز نیازی به پایین آوردن سطح شهدای دیروز نیست. بلکه می توان با نشان دادن جایگاه هرچند رفیع اما دست یافتنی شهدا جوان مومن ایرانی را برای رسیدن به آن قله تشویق نمود.


درک فاصله ی ما با شهدا باعث پویندگی و حرکت ما می شود و بالعکس احساس برابری با شهدا و سهل الوصول بودن باعث سکون است. اثبات این سخن نیاز به استدلال چندانی ندارد. زیرا ما برای رسیدن به چیزی که راه دوری دارد بیشتر تلاش می کنیم اما چیزی که فاصله ی بسیار کمی با ما دارد و یا اصلا فاصله ای ندارد تلاشی از جانب ما را در بر نخواهد داشت.


ما تا زمانی که به داشتن فاصله با شهدا و راهشان واقف نباشیم و بنشینیم و بگوییم ما «انسان های خوبی هستیم» و «فرزند زمان خود هستیم» و «وقتش که برسد زمانه خود از ما شهید خواهد ساخت!»، باید از هم اکنون به فکر فروپاشی انقلابمان و نابودی کشورمان باشیم. اگر ما ادعا داریم که نبرد حق و باطل همیشه ادامه دارد و هم  امروز نیز عرصه ی جهاد از نوعی دیگر است، باید در همین شرایط هم سختی راه به جان بخریم و فکر آسایش و رفاه طلبی را از سر بیرون کنیم. این را هم باید اضافه کرد که هیچ تضمینی وجود ندارد هر کدام از ما هنگام کارزار که شد مرد میدان باشیم. حتی همین من که اصلا خودم را دست کم نگرفته ام و خیلی هم ادعا دارم هیچ معلوم نیست که هنگامی که شیپور جنگ نواخته شد از کدام دسته باشم؟ «مقاوم» و «خوب» شوم یا بزدل و ترسو و سرگردان به دنبال سوراخ موش!


 امروز قطعا کسی از ما انتظار ندارد که برای رهروی شهدا پیاده روی های طولانی مدت انجام دهیم و یا سایر سختی های ذکر شده را درک کنیم. بله، مسلما اکنون شرایط خود را دارد و وظیفه هم نسبت به شرایط متقاوت است. اما این به معنای آسوده طلبی و بست نشینی ساده انگارانه نیست. از معدود راه هایی که ممکن است باعث نجات من شود و در هنگامه ی خطر مرا روسپید گرداند این است که از هم اکنون در نبرد نرم و ملایمی که برقرار است با تحمل سختی و کار فراوان هر روز فاصله ی خود را با شهدا کم کنم. امروز به جرات می توان گفت اگر من روزی کمتر از دوساعت مطالعه داشته باشم، هیچگاه به این هدف نخواهم رسید. امروز اگر من در به دست آوردن علم و آگاهی با هدف الهی کوتاهی کنم قطعا از راه شهدا دور هستم. (باز این تنها نمونه ای از خروار وظایف است که شخصا در همه ی آن ها مشکل دارم). باید از شناخت شهدا نترسید و دل به دریای بی انتهای آنان سپرد، باشد که رستگار شویم.

 

پی نوشت: حیف بود که با عوض شدن سال و تغییر همه چیز، حیرتکده دست نخورده باقی بماند. از همین روی به تغییر قالب مصمم شدم. امیدوارم اشکالات موقت آن را ببخشایید.