سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/13
7:7 عصر

اشعاری برای غزه

به قلم: شاهد در دسته غزه، صهیونیزم، شعر، مصر

نباید بگذاریم که غزه به دست فراموشی سپرده شده و یا برایمان تکراری شود. خطیب معروف آقای شهاب مرادی می گفت: «چرا زمانی که اسرائیلیان صفاک در یک روز بیش 200 نفر را کشتند خون همه ی ما به جوش آمد اما اکنون که تعداد شهدا از 400 گذشته است و تعداد زخمی ها از 2000 دیگر ما حساسیت قبل را نداریم؟ این روش صهیونیست هاست. موضوع را برایمان تکراری می کنند». بنده هم قبلا گفته بودم: همین که الان این جنایتکاران می توانند در یک روز 200 نفر را قتل عام کنند دلیلش این است که پیش از این با کشتن تعداد بسیار کمتری در روز موضوع را برای ما روزمره و تکراری کرده بودند. و بر ماست که به هر وسیله از تکراری شدن این ماجرا جلوگیری کنیم. یکی از روش ها داشتن مطالب متنوع در این زمینه به جای اخبار های روزمره است. که البته دوستان وبلاگ نویس هم تا به حال خوب در این زمینه کار کرده اند. من هم به همین منظور این پست را به اشعاری در این زمینه اختصاص دادم.

 ادامه مطلب...



87/10/11
11:7 عصر

غیرت فرزندان روح الله

به قلم: شاهد در دسته

این روز ها در کشور ما غوغایی برپاست؛ البته در میان عاشقان ولایت.
ماجرای فجایع مصیبت بار غزه همه ابعاد درد آور و آزار دهنده اش بعدی هم دارد که موجب دلگرمی و مسرت است. فرزندان خلف و غیور حضرت روح اله و سید القائد امام خامنه ای در این ایام به خوبی ثابت کرده اند که در راه دفاع از اسلام و ارزش های انقلاب و اطاعت از اوامر ولایت از هیچ تلاش و ایثاری فروگذار نیستند. این دانشجویان که در ایام امتحانات از درس و امتحان و زندگیدر کنار شومینه ها گذشته و شب را در فرودگاه مهرآباد یا در مقابل دفتر حافظ منافع مصر خائن می گذرانند، اگر معبر باز شود در بذل جان به اذن رهبر لحظه ای دریغ نخواهند کرد.
دلیر مردان و شیر زنانی که از زمان دریافت پیام تاریخی پیر انقلاب برای ادای وظیفه سر از پا نمی شناسند و سرما و مشکلات معیشتی را به جان و دل خریده اند و آماده اند که با اعزام به خط مقدم جبهه های نبرد به گوش همه ی دنیا برسانند که اگر فکر می کنید می توانید هر جنایتی در دنیا انجام دهید و کسی را جلودار خود نبینید، کور خوانده اید.
گروهی از این دانشجویان پیرو ولایت تا کنون... ادامه مطلب...



87/10/11
1:48 صبح

خجالت کشیدم

به قلم: شاهد در دسته غزه، حضرت زقیه(س)، زیارت، سوریه، لبنان

امشب خیلی خجالت کشیدم.
آخه امشب هیئت روضه ی سه ساله ی اباعبدلله خونده شد. یعنی امشب توی همه ی ایران روضه ی خانم رقیه(س) رو خونده اند. آخه امشب شب سوم محرم بود. امشب اشک ها برای دختر سه ساله ای ریخته شد که پای برهنه روی خار و خاشاک دووندنش. دختر کوچولویی که تا شب قبل برای داداش کوچیکش لالایی می خوند، عصر عاشورا دامنش آتش گرفته بود. گوشوارش... نه دیگه نمی تونم بنویسم. اصلا چرا باید اینا رو بگم. شما خودتون ایشونو بهتر از من می شناسین.
اما خجالت من از اینه که بدون معرفت به زیارت ایشون رفتم.اصلا نفهمیدم که کجا دارم می رم. خجالتم از اینه که چرا حق روضه ی ایشونو به جا نیاوردم. چرا توی حرمشون کم اشک ریختم. چرا زمانی که در شام بودیم از وقتم بیشتر از این برای زیارت ایشون بهره نبردم. چرا توی دعای ندبه ی حرم حال نداشتم؟                                 

 


یکی نیست به من بگه آخه تو که لیاقتشو نداری پاشدی رفتی اونجا که چی؟ رفتی دل اون مصیبت دیده های همیشه ی تاریخ رو بیشتر از این خون کنی؟ همین جا این همه گناه می کنی کافی نبود؟ رفتی اونجا در محضر اونا هم گناه کنی؟ رفتی با رفتارت نعوذ بالله بهشون دهن کجی کنی؟ رفتی بگی بی بی جان من با شما ابراز همدردی می کنم؟ از همون ابراز همدردی های الکی و بدرد نخوری که تا حالا با مردم فلسطین و غزه کرده ای؟
اما خانم جان، امشب من شرمنده شدم. امشب با تمام وجودم از شما خجالت کشیدم. و الان پشیمونم. پشیمونم از اینکه چرا اومدم زیارتتون. یا بهتر بگم: بدون معرفت اومدم خدمتتون. و اینجا جلوی همه دارم ازتون معذرت می خوام. بی بی جان،لطفا آدمم کنید.

پی نوشت:
1- خدایا! قبل از اینکه هر زیارتی را نصیب ما بکنی، لیاقت و توفیق معرفت آن بزرگوار را عطا فرما.
2- شما را به جان بی بی سه ساله در این شب ها این حقیر را از دعا فراموش نفرمایید.
3- این زیارت که در پی سفری به لبنان بود البته برکاتی هم داشت که از جمله ی آن همین پشیمانی است. در مورد این سفر بعدا بیشتر خواهم نوشت.
4- امشب اتفاق مهمی هم افتاد: دانشجویان در یک اقدام  ارزشی و حسین گونه باغ قلهک و سفارت انگلیس را تسخیر کردند که متاسفانه با برخورد سخت نیروی انتظامی مواجه شد.(اینجا را ببینید) در این مورد ان شاءالله بعدا خواهم نوشت.




87/10/9
10:57 عصر

حکم چیست؟

به قلم: شاهد در دسته غزه، امام خمینی، امام خامنه ای، حکم جهاد، استشهاد

شنیده اید. می دانم که شنیده اید که آقایمان چه فرموده اند:

«همه ی مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بی‌دفاع غزه‌اند و هر کس در این دفاع‌ مشروع و مقدس کشته شود شهید است


امام خامنه ای (حفظه الله)

می دانید و می دانیم که معنی این حرف چیست.
عده ای دوست دارند که از معنی این حرف فرار کنند. می گویند که این حکم جهاد نیست. می گویند که حتی حضرت امام خمینی (ره) هم در ایام جنگ تحمیلی حکم جهاد نداده اند. من این را نمی دانم و اصلا نمی خواهم که در بازی کلمات بمانم. اما معنی این حرف امام خامنه ای برایم خوب روشن است. زمانی که ایشان می فرمایند: «هر کس در این دفاع‌ مشروع و مقدس کشته شود شهید است و امید آن خواهد داشت که در صف شهدای بدر و احد در محضر رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ محشور شود» ناظر به این است که دفاع رزمی و جنگی نیز مد نظر ایشان هست.
این یعنی منی که ادعای مسلمانی دارم اگر می توانم بجنگم و دستم به این کافران حربی می رسد باید بروم و هر آنچه که می توانم از آنان بکشم تا کشته شوم. اگر تمکن مالی دارم باید به مردم بی دفاع غزه کمک کنم. و اگر هیچ کدام از این دو را نمی توانم و ابزار تبلیغی دارم (که ساده ترین آن همین زبانی است که همه داریم) باید به این وسیله از آنان دفاع کنم.
حال بگذار عده ای هم خود را به کوچه ی چپ بزنند. حکم مثل روز روشن است. هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله: آمادگی تان را اینجا اعلام کنید. و ثبت نام گردان های استشهادی.

پی نوشت:
1- امروز هنگام پخش اخبار چقدر دلم می خواست گریه کنم...
2- سید حسن می گفت: لبیک یا حسین. ما هم می گوییم لبیک یا حسین
3- شنیدم استاد عزیز سردار قاسمی به دعوت حضرت آقا لبیک گفته اند. حاجی ما هم هستیم.

4- عزای امروز را به چند نفر تسلیت گفتیم؟


 




87/10/9
2:40 عصر

نوار قرمز غزه

به قلم: شاهد در دسته غزه، شعر

 نوار قرمز غزه

نوار قرمز غزه، دهان زخم فلسطین*
تو را محاصره کردند چکمه های شیاطین
تو را محاصره کردند تا غریب بمیری
به این محاصره لعنت به این معامله نفرین
کدام صلح که نوزاد نارسی است به شیشه
و غزه مادر محزونی ایستاده به بالین
و هر شهید فلسطین، ستاره ای شدو پر زد
که این چنین شود ای غزه آسمان تو رنگین
کسی ز غزه پیامی به آسمان بفرستد
کمی نگاه کن ای ماه پشت ابر به پایین
جهان به خواب زمستان و غزه کودک فردا
امید بسته به خورشید، روزهای پس از این

* این شعر را مدت ها پیش برادر عزیز آقای محمد سعید میرزایی سروده است و عجیب نیست که تاریخ دوباره همانگونه که در این شعر تصویر شده، تکرار شده است.




<      1   2   3      >