سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/3/23
5:28 عصر

عبور از خط ترمیدور

به قلم: سوره در دسته امام خمینی، انقلاب اسلامی، احمدینژاد، ترمیدور، اشرافیت مسئولین، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب17 اکتبر روسیه

السلام
در بحث تئوری های انقلاب و جامعه شناسی انقلاب مبحثی وجود دارد به نام ترمیدور. نام یک ماه است در فرانسه. در این ماه اتفاق جالبی می افتد و انقلاب کبیر فرانسه بدست قشر رفاه طلب می افتد، گروهی که نه به آزادی مدنی اعتقاد داشتند نه به برادری و برابری!

هانا آرنت جامعه شناس زن آلمانی بحث ترمیدور را در انقلاب هایی که دارای جنبه های ایدوئولوژیک و فکری هستند را با مثال هایی عینی همراه کرده و تئوریزه میکند. او معتقد است که هر انقلابی سرانجامی چنین دارند. سه مرحله؛ مرحله اول انقلاب در  دست جناح میانه رو است، مرحله دوم جریان تندرو انقلاب را میرباید وشروع به پاک سازی میکند و مرحله سوم که در فرانسه در ماه ترمیدور اتفاق میافتد انقلاب بدست جریانات رفاه طلب میافتد. اینها از لحاظ رفتاری و آرمانی فرقی با قبل از انقلاب ندارند و تنها چهره ها عوض شده اند. این پایان انقلابی گری یک ملت و پایان حرکتهای انقلابی و مردمی است. منتها الیه آرمانگرای. از این مرحله به بعد حکومت انقلاب شباهتی وصف ناپذیر با پیش از انقلاب پیدا میکند. گروهی از علمای جامعه شناسی از مرحله ترمیدور تعریفی وصف ناپذیر میکنند که اینها واقع گرا و عملگرا هستند و کشور را از دست موج انقلابی نجات میدهند. برای مثال این موضوع را شما در روسیه نیز میبینید ابتدا انقلابی مردمی تزار را فراری میدهد ولی پس از آن در 17 اکتبرانقلاب به دست بلشوییک های تند رو می افتد ولی پس از مرگ استالین، خروشچف برژنف تا گورباچف همگی ظاهر حکومت را سوسیالیستی نگه میدارند در حالی که در پس حکومت همان اشرافیت به ظاهر انقلابی زنده میشود. دیگر روسای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فرقی با تزارهای روسیه کبیر ندارند!

در ایران افرادی این تطابق را انجام دادند و جریان بازرگان را میانه روها و امام نیروهای خط امام بویژه حزب جمهوری اسلامی  را تندرو قلمداد کردند. ماه ترمیدور ما شمایلش یک کوسه است. همان زمانی که واژهء اقشار آسیب پذیر جای کلید واژه مستضعفین را میگیرد و الباقی حواث را شما بهتر از من آگاهید. دوم خرداد نیز همان تداوم راه عصر ترمیدور بود. البته مجال این سخن نیست تا توضیح بدهم که بازرگان نمیتواند نماد موج اول باشد؛ زیرا امام او را با تایید شهیدمطهری نخست وزیر کردند و مردم نیز اورا بواسطه حکمی که از امام داشت پذیرفتند وحتی پس از دور شدنش از خط امام موج مردمی انقلاب هیچگاه برای او دل نسوزاند. در حالی که در انقلاب فرانسه یا در تئوری ترمیدور اساساً موج اول انقلاب در دست جریانات میانه رو قرار دارد ولی با درگیری هایی انقلاب به تندروها میرسد. اما در مورد موج ترمیدور در ایران باید بگویم این حرکت رو به گذشته عملا اتفاق افتاد و بعد از امام گروهی گستاخ سعی در بوجود آوردن یک فضای اشرافیتی برای خودشان بر آمدند و بخاطر سوابق انقلابی این امتیازات اشرافی را حق خود میدانستند. اما همانطور که احتمالا شنیده اید خود انقلاب ایران از هیچ یک از الگوهای جامعه شناسی انقلاب پیروی نمیکند بشکلی که گروهی از تئوریسینها غربی بحث انقلاب شیعی را مطرح میکنند ویک الگوی خاص برای ایران قائل میشوند که مجال این سخن هم نیز نیست. پس ترمیدور ما نیز مانند ترمیدورهای دیگر انقلاب ها نمیتواند ما را به طور کامل از آرمانهایمان دور کند!

اما در در نظریه ترمیدور یک نکته خاص وجود دارد آنهم اینکه هر چند وقت یکبار موج انقلابی گری جامعه را فرا میگیرد و گروهی سعی در بوجود آوردن فضای ابتدای انقلاب را دارند که خیلی زود این موجها بخاطر عدم همراهی مردم شکست میخورند.برخی رای آوردن احمدینژاد را مصداق یک موج می دانستند که کمی طولانی شد. حتی بخاطر دو مرحله ای شدن انتخابات رای 17 میلیونی وی را متعلق به خودش نمیدانستند بلکه 10 میلیون از آن رای را "نه" مردم به به هاشمی قلمداد میکردند نه "آری" مردم به احمدینژاد.

اما با فضای بوجود آمده در قبل از این انتخابات و رویارویی جدی احمدینژاد با مخالفینش بعلاوه اتحاد میان دو جریان راست جدید(سازندگی) با چپ جدید(مشارکت ومجاهدین انقلاب) و حتی حضور کروبی به عنوان نماینده چپ قدیم با همراهی محسن رضایی به عنوان یک انقلابی مستهیل شده و اشرافی گرا فضا را به گونه ای کرد که تمام آرای ماخوذه دکتر اینبار هم آری به وی بود و هم نه به دیگر جریانات. اینبار همه انقلابی ترین رفتارهای دکتر را هدف قرار گرفته بودند و به برخی مشکلات اقتصادی نیز پیوندش میدادند. رای مردم به احمدینژاد نشانگر این است که مردم به آرمانهای اول انقلاب پایبند هستند، حتی اگر برخی مشکلات اقتصادی آزارشان بدهد. ما از عصر ترمیدور گذشتیم، ما از مرتجعین و واپس گرایان اشرافیت طلب گذشتیم. احمدینژاد مردانه نام آریستوکراتهای چپ و راست را برد بدون هیچ وحشتی. حال کسی دیگر نمیتواند به طور مستند انقلاب اسلامی امام خمینی را گرفتار موج ترمیدور بداند.

حالا یاد چهار سال پیش افتادم؛ مسجد پناهی، همان مسجدی که دائی شهیدم درآنجا کلاس قرآن داشت و ما یک جلسه با یکی از مسئولین ستاد احمدینژاد داشتیم. دفترچه ای به ما داد با عنوان دولت رجا. یک حکایت و تنها یک حکایت از آن دفترچه بهتر از تمام حکایاتات دیگر یادم مانده.

«شبی یکی از مسئولین شام مهمان ما بود، در منزل بحث رابطه با آمریکا پیش آمد و گفت: آقای احمدینژاد مردم از مشکلات اقتصادی خسته اند و دیگر تحمل جدال با آمریکا را ندارند. و من در جواب او گفتم: نه آقای ... این مردم نیستند که از مبارزه با امریکا خسته اند بلکه این مسئولینند که خسته شده اند؛ مردم هنوز در صحنه حضور دارند.»

والسلام

بقلم سوره




88/3/5
7:0 عصر

بسوی تل آویو و فراتر از آن!

به قلم: سوره در دسته حزب الله، دولت نهم، سید حسن نصر الله، جنگ33روزه، شهاب3، سجیل1، سجیل2، Sejjil-2، فاتح110

بسم الله و علیک سلام
 میدونم جو انتخاباتیه و حال و حوصله این حرفها را ندارید ولی؛ ولی 3 خرداد مصادف با عقب نشینی زودتر از هنگام اسرائیل از جنوب لبنان و آغاز فروپاشی ارتش جنوب (مزدوران لحد) هست. (یکی از اهداف اسرائیل در جنگ33 روزه اشغال دوباره این مناطق بود). در همین روزها به ابتکار و پشت کار دولت نهم سجیل2 هم با موفقیت آزمایش شد (خوب باید یکچیزی به این مناسبت مینوشتیم).
 القصه؛ گرچه رویای عقب نشینی حزب الله تا لیتوانی محقق نشد، ولی اگر هم موفق میشد با فاتح110 هیچ حاشیه امنی برای اسرائیل بوجود نمی آمد. وحالا اگر هم سیستم دفاع ضد موشکی امریکا در اروپا مستقر شود... تا آخر مطلب را بخوانید ببینید چه میشود!
سید حسن نصرالله میگفت: الی الحیفا، و الی ما بعد الحیفا، والی ما بعد ما بعد الحیفا.
کارشناسان میگفتند الی مابعد ما بعد مابعد حیفا میشود نیروگاه دمونا ویکی قبلترش تل اویو و الی ما بعد حیفا میشود بین حیفا وتل آویو.
محتشمی پور در آغاز جنگ 33 روزه در مصاحبه با شرق گفت: برد موشک های حزب الله 250 کیلومتر است. فکر کردم این حرف چه ارزشی دارد. در CNN یافتم از نظر غربی ها بیشترین برد موشک حزب الله 150 کیلومتر است. جای تعجب داشت این حرام لقمه های غربی همیشه روی این اعداد میگذاشتند ولی اینبار کمتر از منابع ایرانی میگفتند پس رمز و رازی در پس پرده بود.
با مراجعه به نقشه CNN و مقیاس نقشه در یافتم اگر حزب الله موشکی با برد 250الی280 کیلومترداشته باش در شرایط فعلی حتی غزه را هم میتواند مورد هدف قرار دهد! واگر حتی به ناچار تا پشت رودخانه لیتوانی عقب نشینی کند برد موشکهایش بازهم به دیمونا و تل آویو میرسد و در صورتی که تا جنوب بیروت عقب نشینی کند برد موشکیش هم چنان حیفا را که یکی از سه قطب اقتصاد اسرائیل است را در زیر آتش خود دارد؛ اما در مورد برد موشکی 150 کیلومتری مسئله به گونه ای دیگر بود و اگر حزب الله تا پشت لیتوانی عقب نشینی کند میتوانست تنها حیفا و مابین حیفا تل آویو رابزند.

این نقشه برد تقریبی زلزال-2 را نشان میدهد.

هفته اول میگفتند نابودی حزب الله هفته دوم جنگ میگفتند خلع سلاح حزب الله و در هفته سوم گفتند عقب بردن حزب الله تا پشت لیتوانی. چشمشان را به برد 250 کیلومتری موشکهای فاتح110بستند تا توجیحی باشد برای عقب بردن حزب الله به پشت لیتوانی. که مثلاً بگویند حزب الله نتواند تل آویو را تهدید کند. زهی خیال باطل.
فاتح 110A از سال 2002 عملیاتی شده باوزن 3.5تن و لانچر زمین پرتاب (احتمالاً برای حزب الله سیلوی زیر زمینی) دارای سیستم سوخت جامد (پیشرفته) که با کلاهک متعارف 600 کیلوگرمی تنها 10 الی 20 متر خطا دارد. البته فاتح نکته ای دارد که سایر موشک های بالستیک ایرانی ندارند. آنهم سیستم هدایت الکترو اپتیکالی در کنار سیتم هدایت INS است.
 این موشک 8-9 متری همان ابزاریست که باعث میشد، حتی اگر اسرائیل تا لیتوانی را هم فتح میکرد هیچ چیز بدست نمی آورد جز ساختمان های سوخته تل آویو.
البته ایران خودش شهاب3 را داشت و مانند امریکایی ها که دائم روی یک سلاحشان تبلیغ میکنند روی آن مانور میداد. بنا به گفته منابع غربی شهاب 3(A) میتوانست کلاهکی  یک تنی حمل کند. ولی مدل(B) دارای کلاهک متعارف 700کیلو گرمی بود. والبته مدل های تکمیلیC و D که هیچ توضیحی در موردش داده نشده. اماشهاب 3 یک مشکل کوچک داشت سیستم سوخت مایع؛ که در نتیجه قبل از عملیات باید سوخت گیری شود؛ که وقت گیر است.
 حدود یک سال پیش ایران سجیل یک را آزمایش کرد و بدون آنکه ذره ای اطلاعات در مورد آن بدهد. اینبار سیاست ایران در مورد سلاح جدیدش به مانند سیاست روسها بود. نه طول نه عرض نه ارتفاع و نه حتی برد موشک. گفته شد نزدیک به 2000 کیلومتر. یعنی به اندازه شهاب3. اما سجیل یک، 2امتیاز داشت؛ سوخت دو مرحله ای(اولین موشک بالستیک ایرانی دو مرحله ای) آنهم سوخت جامد. در این صورت این موشک تنها چند دقیقه پس از دستور امکان شلیک شدن داشت. یک موشک همیشه آماده شلیک.
زمانیکه سفیر یک؛ اولین کاوشکر فضایی ایران پرتاب شد، منابع غربی شلوغش کردند که این یک موشک قاره پیما یا همچین چیزی بوده است. جواب ایرانی ها مشخص بود. خاصیت موشک قاره پیما به این است که بگویی دارم نه اینکه استفاده اش کنی. از میان اینهمه موشک قاره پیما هیچ کدام برای عملیات نظامی استفاده نشده است.این نقشه بیانگر برد شهاب-3 و برد احتمالی سجیل-1 میباشد. ترس غربی ها از این جهت بود که اگر ما به این پیشرفت برسیم که موشکمان از جو خارج شود و به هدفش دقیق اثابت کند، تکنولوژی موشکی ایران به نقطه بی بازگشت میرسد. واین به معنای این است که شاهد شماره معکوس برای رسیدن ایران به تکنولوژی موشک های قاره پیما باشند.
 اما سجیل2 پا به عرصه گذاشت و یک موشک بالستیک ایرانی بود که از  جو خارج شد و به هدفش اثابت کرد با دایره خطایی کمتر از 30 متر (وزیر دفاع خطای این موشک را کمتر از شهاب3 دانست). در نتیجه این یک گام اساسی جلو افتادیم. احتمالاً اساسی ترین تفاوت سجیل-2 با سجیل-1(با برد تقریبی2000کیلومتر)، برد آنها میباشد. اگر تفاوت آنها در نوع کلاهک میبود حتماً با عنوان سجیل-B1 معرفی میشد.


پی نوشت:
1-موشک های بالستیک داری حرکت قوسی بوده یعنی به حالت نسبتاً عمود صعود کرده وبه حالت عمود سقوط میکنند که این مسئله باعث سرعت ماورای صوت کلاهک میشود در نتیجه انهدام آنها را توسط ضد مشک تقریباً غیر ممکن است(تا 1990 هیچ ضد موشکی بر علیه این موشک ها ساخته نشده بود).
2-سیستمINSیعنی دادن مختصات هدف به موشک و الکترواپتیکال یعنی موشک به صورت هوشمندانه هدف راشناسایی میکند.
3-سوخت جامد حجم کمتری میگرد و قابل ذخیره شدن است البته برای سوخته شدن سوخت در فراتر از جو منبع اکسیژن یا هوا نیز درون موشک کار گذاشته میشود.
4-موشک های بالستیک زیر 1000کیلومتر را تاکتیکی و موشک های بالستیک بالای 1000کیلومتر برد را استراتژیک(راهبردی) مینامند؛ که گونه دوم در سه دسته میان برد(1000 تا 3500) کیلومتر و دوربرد (3500 تا 8000) کیلومتر و قاره پیما(8000+) برد تقسیم میشوند.
5- درصورتی که موشکها از جو خارج شوند هیچ ضد موشکی در بیرون جو بر آنها موثر نمیشود؛ تمام پروژه جنگ ستارگان رونالد ریگان سعی در ساخت رهگیر ما ورای جو موشک های بالستیک قاره پیما بود که توسط بوش نیز به راه افتاد ولی جز تبلیغات پوچ نتیجه جدی نداشت.
6- بهانه آمریکا برای استقرار سامانه پاتریوت در لهستان رهگیری شهاب3 ایران بود و حالاکه سجیل2 از جو خارج میشود و بعد عمود به هدفش اثابت میکند، این بهانه از سکه افتاد.(البته در صورت جدی شدن مسئله پاتریوت ها احتمالاً روسیه نیز ایران را به S300 خود مجهز میکند؛ که این سامانه معادل پاتریوت محسوب میشود و در صورت حمله هوایی اسرائیل بشدت موثر عمل میکند. در همین رابطه قرار دادی منعقد شده که روسها منتظر عملکرد امریکا در مورد سامانه دفاع موشکی در شرق اروپا هستند). گرچه پیش از این هم اعلام شد پاتریوت ها نمیتوانند شهاب3 را رهگیری کنند وحالا دیگر عمراً. البته روسها پاتریوت ها را تهدیدی برای اسکندر های میان برد خود میدانند.
7- احتمالاً برد سجیل2 بیش از2000کیلومتر و تا حدود 3500 کیلومتر افزایش یافته یعنی معادل اریحا2(موشک بالستیک اتمی اسرائیل) که در این صورت میتوان متصور شد که ایران با کمی توسعه در سیستم موشکیش(مثلاً سوخت 3 مرحله ای جامد) تا چندی دیگر حتی به موشک های بالستیک میان برد برسد .
حالا ما هم نیز میگوییم الی مابعد، مابعد تل آویو!!!

والسلام علی الی المجاهدین
بقلم سوره




88/3/4
11:38 صبح

موسوی که بود! موسوی که عوض شد!

به قلم: سوره در دسته امام، رهبری، میرحسین موسوی، انتخابات ریاست جمهوری، علی اکبر ولایتی، سازمان ملل، تخریب دولت نهم

نه سلامی و نه علیکی؛ گند بزنند به این انتخابات این دور که روزش شاهد ریزش یکی دیگر از نیرو های انقلابیم. صد حیف و صد افسوس.

القصه؛ وزیر خارجه رجایی بود، دو بار فرستاد قالیچه تجملی دفترش را برگیرند؛ نبود، گفت: مهندس چرا هی بچه ها میاند نیستی؟ خودش رفت قالیچه را به رجایی تحویل داد.
موسوی آدم خوبی بود. موسوی نخست وزیری بود که امام تایییدش میکرد. حتی مجلس با اکثریت آرا تصمیم داشت که میرحسین را استیضاح کند. امام به مجلس پیام داد اینکار را نکنید. البته هر چه صلاح میدانید ولی ابقای میر حسین به صلاح کشور است! امام به وزرای جناح راست که حاضر در کابینه میرحسین بودند دستور دادند که استعفا ندهید(که استعفا دادند و ولایت فقیه کشک بود)، بلوا و آشوب نکنید،  امام  دستور دادند که روزنامه رسالت را در جبهه ها توزیع نکنید. یکی از دلایلش مخالفت و حمله های کینه ورزانه اش به دولت بود. امام به هشت روحانی که دائم بر علیه میرحسین و جریان مطبوعش موضع میگرفتند تذکر دادند و نامه این تذهبونی نوشتند که هنوز محرمانه تلقی میشود. سرداران جنگی امام میگفتند اگر میرحسین برود سطون فقرات جنگ میشکند.
میرحسین با رئیس جمهورش اختلاف داشت ولی بعد امام تند نرفت، زمانیکه امام فوت کردند و امریکا به عراق آمده بود بعضی دوستانش سکوت ایران را در مقابل شیعه کشی عراق و حضور امریکا نشانه ضعف ایران در انقلابی بودنش، بعد امام میدانستند. اما آقا با استناد به میرحسین و هم کاری او بود که هم خطی هایش را ساکت کردند.
میر حسین آدم بدی نبود. بعد امام خود را وارد بازی های سیاسی نکرد. بهانه به این و آن نداد؛ دنبال بهانه گیری هم نبود. ماشینش تا 5 سال قبل پیکان بود بعدش یک پراید گرفت.
بعضی میگویند میر حسین زمان هاشمی و دولت سازندگی کجا بود؟ خوب میدانم لااقل کنار هم خطی های راستی و اصولگرایانشان نبود. از اقدامات هاشمی دفاع نکرد، بلکه انتقاداتی را مطرح ساخت. بگذریم همان روزگار هاشمی برای این جوجه دلسوزهای انقلاب و امام سطون لایتغیر انقلاب بود. «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر است» را من فریاد نمیزدم، همین راست های اصولگرای امروز فریاد میزدند!(البته در مورد موتلفه ؛ سخن دیگریست)
میگویند زمان خاتمی کجا بود؟ خب از اقدامات  تندروهای اصلاحات انتقاد کرد. همان ها که میخواستند همه را از قطارشان پیاده کنند. حتی من یادم است که اورا جیره خوار سران نظام لقب میدادند و این پرسش که زمان هاشمی او کجا بود از همان موقع شروع شد.
میر حسین آدم خوبی بود! بعد امام معتدل تر هم شده بود. حتی در چند سال گذشته من بیاد دارم در مصاحبه هایی و گفت وشنود هایی هم خطی هایش را به بی انصافی در مورد دولت متهم میکرد.
این موسوی دیگر تمام شد...
قبل عیدی یکی از بچه ها که فوقش را گرفته بود و به وزارت کشور رفته بود و حسابی احمدینژادی بود پیامک فرستاد میرحسین: «ما بجای حضور در نیویورک به رایزنی در اسلام آباد نیاز داریم.»
حرف قشنگی بود در وهله اول. ولی  بعد گفتم شاید منظورش اینست که احمدینژاد بیخود کرده که هی به نیویورک میرود وهر سال آنجا سخنرانی میکند. درست بود که این استدلالش را قبول نداشتم ولی باز پوزخندی زدم: میر حسین هنوز هم عوض نشده! او هنوز هم مثل اول انقلاب سازمانهای بین المللی را قبول ندارد. با حضور در آنجا مشکل دارد. آنها را حربه کفار میداند. معتقد است که ما باید حرفمان را بزنیم ولی حرف نشنویم. حتی این مواضعش همیشه باعث تنش میان او و ولایتی(وزیر خارجه اش) میشد! اما زمان گذشت...! و چرا عوض شدی سید؟
مهندس عوض شدی. دیگر خودت سیاه کار شدی واز سیاه کاری دوستانت در مورد دولت حرف نمیزنی.
گفتم شاید ماموریتی دارد. باید اپوزوسیون را به پای صندوق بکشاند. کسانی که هیچ جور به جمهوری اسلامی رای نمیدهند را هردوره باید با کاندیدایی پایی صندوق ها  آورد. برای همین بود که معین، نه معیین! تایید شد!؟ و حالا بهترن گزینه شاید میرحسین است!  تمام گزینه هایی که حتی عدالتخواهند ولی از عدالتخواهی جناح راست خسته اند را پای صندوق کشاند. گفتم شاید ماموریت دارد آراء گمگشته را جمع کند. اما موضع گیری در برابر بیانات رهبر!؟
حالا معنای سخنش را میفهمم. او منظورش این بوده که هیچ طور پا در کفش ابر قدرتها نکنیم. مهندس جان، تو خودت نیستی تو عوض شده ای تو که از همه در آن سالهل تندرو تر بودی! همیشه ولایتی داشت زور میزد صحبت های تند تو را علیه سازمان ملل جمع و جور کند. چرا تو سخن امام را 25 سال دیر فهمیدی؟ یادت هست یکروزگاری مسائل پشت پرده سیاست خارجی را آنقدر رک بیان کردی و کردند که ولایتی میخواست استعفا بدهد وبرود؟ امام به ولایتی فرمودند از بی تجربگی است که این حرفها را زدند. یادتان هست یکروز هم  حزبی هاتان بعد امام داشتند دستی دستی کشور را به یک جنگ خانمان برانداز میکشاندند؟ حالا همانها عشق رابطه شده اند! ولی تو که جیره خوار این و آن نبودی. حالا ناگهان یادت افتاد احمدینژاد موجب وهن نظام است؟ گفتن حرف حق شده است وهن نظام! پس تو خودت چه بودی؟ حتما موهن! تو خودت را فراموش کردی؟ یا انقلابی بودن وانقلابی زیستن را؟ یا حرفهای رهبر را که گفتن حرف حق در تریبون جهانی آبرویمان را که نمیبرد هیچ؛ این حرفها بغض فرو خورده بسیاری در جهان است و دیگران از ما یاد میگیرند. بهر حال جناب آقای موسوی من حرفم یک کلام است، این حرف را امام به شما زدند تا زیاد تند نروید نه اینکه دیگر هیچ حرف حقی را نگوییم وسر درلاک خود کنیم! فکر میکنی اگر سرت را زیر برف کنی آمریکا میگذارد تو راحت با اسلام آبادت رایزنی کنی؟

فعلاً همین
بقلم سوره

بعدالتحریریه: به خاطر ضعف برداشت بعضی از دوستان به نکات زیر اشاره میکنم.

1-این مطلب فقط ناظر به تغییر نگاه میرحسین از مبارزه با امپریالیسم به سکوت در مقابل آن است. که این تغییر موضع نیز در مقابل بیانات رهبری و بعد از صحبتهای ایشان در دفاع از عملکرد احمدینژاد در کلمبیا و ژنو صورت گرفت.
2-در مورد حضور تندروهای چپ و کارگزاران در کابینه میرحسین حرف زیاد است؛ وقت بیانش نبود.
3-از لحاظ ظاهری دولت نهم با خواسته های جریان آقای میرحسین در مورد عدالت و رسیدگی به محرومان سازگار است ولی دولت ایشان گرایش سویالیستی هم داشت؛ جای بیانش نبود. ولی ناگهان ایشان نیز بطور جدی رنگ عوض کرد حرفهایش جنس دیگری یافت.
4-میرحسین در این 20 سال همیشه از گوشه به سیاست نظر انداخته و در حاشیه سخن رانده که البته از نظر امام این سکوت خود مصداق تحجر میشود(از نظر امام تحجر در رعایت دقیق امور مذهبی نیست؛ بلکه در عدم انجام تکالیف اجتماعی-دینی است) اما در مقایسه با کسانی که در این 20 سال دائم به دنبال متشنج کردن اوضاع بودند من سکوتش را بیشتر میپسندم(اگر این سکوت تنزه طلبی نباشد بلکه پرهیز از آلودگی به بازیهای سیاسی باشد)

5-ماجرای مخالفت امام با تعویض میر حسین بعد از  نامه نظامیان صورت گرفت که بیان شده بود در صورتیکه مدل اقتصادی دولت عوض شود مسلماً با بحران روبرو میشویم و امام تاییدش کردند.
6-امام همیشه سعی در اصلاح میانه نخست وزیر ورئیس جمهورش داشتند، ولی من نگفتم که میرحسین به رئیس جمهورش آزار نرساند. بلکه اشاره کردم بعد از فوت امام بسیاری بدشان نمی آمد جدال خامنه ای-میرحسین راه بیاندازند؛ که اولین حرکتشان بحث نبرد با آمریکا بود که میرحسین از جدال با رهبر پرهیز نمود و من این مسئله را در خلال صحبت های رهبری در جلسه با سران چپ دریافتم.
همین مطلب در دولتیار




88/2/27
11:5 صبح

احزاب پادگانی

به قلم: سوره در دسته قانون اساسی، امام، رهبری، بسیج دانشجویی، سپاه پاسداران، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نظامیان و انتخابات، حزب جمهوری اسلامی، ولایت پذیری

بسم رب الشهداء

پرده اول : امام برتر از همهء تحلیل ها
* میگویند وضع مملکت بحرانیست! نمیدانم وضعیت امروز کشور بحرانی تر است یا وضعیت ابتدای انقلاب؟ ما سی سال بحران داشتیم؛ تمام این سی سال هر ماهش هر سالش مسائلی خطیر گریبان گیر کشور بود اما این دلیل نمیشود به بهانه حساس بودن اوضاع کشور از اصول تخطی کرد.
* میگویم شاید ندانید در اولین پیش نویس قانون اساسی ایران نامی از ولایت فقیه برده نشده بود. ولی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به صورت منسجم با حرکت های گسترده تبلیغی، سخنرانی در دانشگاه ومساجد مردم را به این موضوع آگاه وحساس کردند تا پشتوانه ای شد که فقهای مجلس خبرگان قانون اساسی بتوانند با حمایت مردم این اصل را در قانون بگنجانند که هیچ؛ جزو اصول لایتغیر قانون اساسی نیز قرارش دهند. اما با گسترش حرکت زد انقلاب در مناطق مختلف نیروهای مذهبی بطور گسترده جذب کمیته و سپاه شدند با آغاز بحث انتخابات ریاست جمهوری امام از نظامیان خواست از حضور در عرصه سیاست دوری کنند! آری اینچنین شد که شهیدانی چون بروجردی ، علم الهدی و خیل عظیم نیروهای معتقد، به فرمان امام لبیک گفتند و از سازمان مذکور جداشدند وسازمان بدست اهل سیاست افتاد. مهم این است از بچه های انقلابی کسی نگفت من میدانم شرایط بحرانیست در نتیجه ماهم باید در سازمان باشیم وهم در سپاه! یا کسی بهانه نمی آورد که سپاه یک تشکیلات شبه نظامیست نه نظامی و حتماً منظور امام ارتش بوده! فرمان امام برای بچه های انقلابی مقدس بود وکسی مجادله نمیکرد، دلیل تراشی نمیکرد . (ارجاع به پاراگراف دوم وسوم بیانیه سپاه).
* باز بیاد دارم که حتی امام مانع حضور نظامیان در حزب جمهوری اسلامی شدند؛ حزبی که در آن زمان از هرگروه و دسته ای به ایشان نزدیک تر بود. مسئله عدم دخالت قوای مسلح ونظامیان در عرصه سیاسی همیشه مورد تاکید حضرت امام قرار داشت و نه در یک بیانیه بلکه پیش از هر انتخابات امام به نظامیون متذکر میشدند. حتی بهنگام مباحث مربوط به نخست وزیری امام مانع دخالت مستقیم آقایان در سیاست شدند و تنها از طریق امام توانستند نظر خود را به گوش مجلس وجریانهای سیاسی برسانند.
پرده دوم: هوچی گری و فرا فکنی
* در چند وقت گذشته بحث دخالت نظامیان در انتخابات یکبار دیگر قوت گرفته است. سپاه در بیانیه ای  رسماً دخالتی در انتخابات را تکذیب نموده است.من میدانم در انتخابات ریاست جمهوری پیشین؛ این نهاد نظامی مدت کوتاهی پیش از انتخابات اقدام به تغییر رویه در قطع حمایت از قالیباف و حمایت از احمدینژاد نمود و که این حرکت عملاً دخالت آقایان را در انتخابات آشکارتر نمود.
* حتی بیاد دارم پس از انتخابات زمانی که فاطمه رجبی(دوانی) به این اقدام سپاه اعتراض کرد(که خود جای تعجب داشت) سپاه ادعا کرده بود نظر رهبری درباره دخالت نظامیان در سیاست متفاوت از نظر امام است!!! وحتی ایشان این نکته را متذکر شده اند (بدون ارائه هیچ سندی) و زمانیکه مستقیم میپرسیدیم: کِی؟ میگفتند در یک جلسه خصوصی نظرشان را عوض کرده اند. درباره دلایل لزوم دخالت سپاه در سیاست و انتخابات نیز بهانه می آوردند و به گفته های ساموئل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی استناد میکردند؛ «که گفته بود باید از دخالت نظامیان در سیاست جلوگیری شود».من فکر میکنم عجیب است که حضرات خط خود را از هانتینگتون میگیرند نه از امام وجانشین خلفشان رهبری. این در حالیست که هانتینگتون در پیش فرض کتابش راه های مقابله با حکومت های توتالیتار و دیکتاتور مآب را متذکر شده بود! وآیا سردارن بی سواد؛ جمهوری اسلامی را معادل حکومت های توتالیتر میگرفتند، که لاجرم خلاف نظر هانتینگتون عمل میکردند؟(بنقل از مجلات وبولتنهای داخلی)
پرده سوم: شاهدان خاموش
 و اما بعد از جنگ بهانه تراشی ها شروع شد وهر دوره به بهانه حساس بودن امور کشور یا خطرناک بودن رای آور یکی از کاندیداها برخی از نیروهای نظامی به سیاست دست میزدند.  من هنوز بیاد دارم تلاش های حفاظت دانشکده افسری را برای رای نیاوردن خاتمی در سال 76.
من در بسیج دانشجویی شاهد بودم که نظامیان تمام تلاششان را میکردند تا یک کاندیدا رای بیاورد. در این میان شاخص ترین افرادی که من به عینه دیدم که سعی در تبلیغ برای یک کاندیدای خاص را داشتند؛ سرهنگ، مسئول حفاظت ناحیه و سردار، مسئول حفاظت منطقه بودند. همین مسئله باعث شد که طرفداران کاندیداهای دیگر از بسیج اخراج شوند؛ تنها به بهانه فعالیت سیاسی دربیرون از بسیج.
پرده چهارم: بسیج منهای سیاسی بازی یا بسیجی منهای سیاست دانی؟!
* امام میگفت «بسیج میقات پابرهنگان و مستضعفان جهان است. بسیج مدرسه عشق است.» امام میگفت «باید بسیج جهان اسلام در فکر تشکیل حکومت بزرگ اسلامی باشد واین شدنیست.» امام میگفت «اگر برکشور نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان از آن دور خواهد شد و الا هر روز باید منتظر حادثه بود!» (این مورد آخر را در 4سال گذشته بدرستی تجربه کردیم که شدنیست)
* براستی چنین بسیجی را میتوان بدون بازوی سیاسی متصور شد؟ جواب مشخص است خیر. بسیجی بودن، بسیجی زیستن، بسیجی سیاسی بودن نیازی به استفاده از تجهیزات بسیج، فضای بسیج یا هماهنگی در قالب بسیج ندارد! ما در انتخابات قبل شاهد بودیم خیلی ها بسیجی وار برای احمدینژاد  تبلیغ میکردند ولی حتی یکبار پایشان را در بسیج دانشگاه نگذاشته بودند!
* یک بحث حاشیه ای. اما تکلیف نیروی مقاومت بسیج مستضعفان_یک سازمان شبه نظامی بود_ یا سازمان های زیر مجموعه ومرتبط با آن چیست؟ یا سازمان های صنفی که تحت عنوان بسیج شکل میگیرند؟ فرماندهان کل سازمان ها سرداران سپاه هستند. کادر های اداری نظامیان سپاه هستند و نیرو های مسئول در بدنه بسیج به عنوان یک سازمان صنفی یا نظامی حکم از سپاه دارند( حتی بسیج دانشجویی که ادعا میشود تشکل دانشجویی ست). حتی در صورت تخلف به دادسرای قضایی نظامی ارجاع میشوند. مشخص است همان گونه از نام سازمان بسیج پیداست بسیج دانشجو، بسج هنرمندان، فرهنگیان یا غیره همگی مشخصاً زیر نظر افراد نظامی هستند و از اموال عمومی(بیت المال) بهره میگرند و باید از حمایتِ یک کاندیدای خاص پرهیز کنند که هیچ کادرهای بسیجیشان نیز نباید مانند تشکل های صنفی دیگر در قالب بسیج فعالیت انتخاباتی بکنند. واگر نیروهای بسیجی این سازمان ها میخواهند فعالیت انتخاباتی بکنند باید خارج از محیط بسیج باشد(زیرا فعالیت انتخاباتی همانند فعالیت حزبی در راستای حمایت از یک فرد یا جریان خاص شکل میگیرد).
پرده آخر: دردسر؛ یا همان بعد التحریریه سوره
سلام آخر؛ واقعاً فکر میکنیم ولایت فقیه چیست؟ آیا ابزاریست برای سرکوب مخالفانان؟ آیا وسیله ایست برای زیر سوال بردن هرکس که بمانند ما فکر نمیکند؟ آیا ولایت فقیه تنها معیاریست تنها برای نقد دیگران؟ یا شایدم ولایت فقیه یکی از اصولیست که ما باید خود رابا آن بسنجیم! خود را با آن تنظیم کنیم. به عبارت دیگر یک سوزن به خودمان بعد یک جووالدوز به مردم بزنیم. نه اینکه هرجا بنفعمان بود از آن ولایت دم بزنیم وهر کجا که لازم بود دورش بزنیم!!! ما باید همه جوره از اصولمان پیروی کنیم در غیراین صورت قصور گرا خواهیم بود نه اصولگرا. افسوس و صد افسوس که ما تنها دم از اصول و ولایت فقیه میزنیم و هر کجا که خود صلاح دانستیم با بهانه جویی همان میکنیم که خودمان  میخواستیم! اگر میگویند کار سیاسی نکردیم دروغ میگویند. اگر میگویند کار سیاسی نباید بکنیم؛ قبل تر چیز دیگری میگفتند. اگر میگویند بسیجیانمان در قالب بسیج کار سیاسی نمیکنند بازهم... اما اگر میگویند پیرو ولایت فقیه هستیم راست میگویند تا البته تا جایی که منافعشان تامین شود!
اما گفتن این حرفها چه فایده؟ حضرات همان کار رامیکنند که دلشان بخواهد وکاری هم نه به قانون دارند ونه به رهبری . فوقش چهارتا دروغ میگویند که آقا خودشان گفته اند، البته در جلسه ای خصوصی! یا تکذیبیه صادر میکنند علنی، اما در بولتنهای داخلی حرف دیگری میزنند و سیاسی بازیشان را توجیه میکنند.اما گفتن این حرفها هم از جانب بنده تنها دردسر دارد برای خودم  ولی باید گفت. شاید بگویند این حرفها دشمن را خوشحال میکند؛ خوب میگویم کاری نکنید که گفتنش دشمنان را خوشحال کند.

خلاص

بقلم سوره




88/2/16
9:39 صبح

پرده آخر : لویاتان کوچک و ناپلئون یزرگ

به قلم: سید حمید در دسته انتخابات، میر حسین موسوی، محمود احمدی نژاد، لویاتان، ناپلئون، واقع گرایی، هابز

لویاتان :

هابز معتقد است انسان ها ذاتا شریر و بدجنس هستند . در ابتدای تاریخ وقتی با هم همسایه شدند پای جنایاتشان تا هر جا دراز بود تا اینکه بیخودی تصمیم به یک کار نیک گرفتند و برای اینکه همه را مرعوب سازند با همدیگر متحد شدند و لویاتان را ساختند که بسیار وحشتناک بود . به این تریتب همگی ترسیدند و سر جایشان نشستند و مثل بزغاله رام شدند . امروزه این لویاتان را دولت می نامند.

ناپلئون :

ناپلئون در فرانسه امپراتوری می کرد ولی با همه اروپا مشکل داشت یعنی از اول آدم مشکل داری بود مثلا در عصر دیکتاتوری که به عوام محل حیوانات را هم نمی گذشتند ، شعار برابری می داد و از این حرف ها . خلا صه اینکه خیلی سر پر دردی داشت تا اینکه کشورهای اروپایی ریختند سرش و تا می توانستند جنگیدند و البته بیچاره دوام نیاورد و شکست خورد . این کشورها هم نشستند و جمهوری خواهی و از این قبیل امور را تا ابد الدهر ممنوع اعلام کردند . هر چند ناپلئون ندید ولی طی یک قرن و نیم بعد همه کشورهای دشمنش حکومت جمهوری دار داشتند و شاهان را منار زده بودند .شاید در قبر خیلی خوشحال شده باشد از این وقایع.

پرده آخر : لویاتان کوچک و ناپلئون یزرگ

امروز بعضی ها می خواهند رییس جمهور شوند . شنیدم در یکی از این شهرستانها فرماندار جلسه گذاشته و یکی از دوستداران آقای احمدی نژاد را فرا خوانده و از کار بیکارش کرده چون می ترسیده اگر آقای فلانی رییس جمهور شوند و ببینند رایشان از این حوزه انتخابی کم شده فرماندار را سر حال بیاورند. کاندیدای مذکور را از این جهت لویاتان کوچولو میدانم که هم لویاتان با مزه ای است و هم اینکه فقط می تواند ترسو ها را بترساند .

محمود را (ببخشید آقای احمدی نژاد را ) به این سبب بزرگ ترین ناپلئون می دانم حتی بزرگتر از نسخه اورجینال ، که شعارهیشان بسیار ولاتر و مدیریتش بسی هوشمند تر است .

به قلم وزین سید




<      1   2   3   4   5   >>   >