سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/7/5
9:9 عصر

بصیرت، سلاح رزم حزب الله

به قلم: شاهد در دسته انتخابات، فتنه، بصیرت، جنگ نرم

 

    در لغت عرب فتنه از مادة «فِتْن» به معنای داخل نمودن طلا در آتش است + ، عملی که طی آن با گرم کردن طلا، ناخالصی ها را از آن جدا می کنند. فتنه قرار دادن چیزی در بوته ی آزمایش است. کاربرد مصطلح آن هم به همین معنی نزدیک است. چرا که زمانی که فتنه ای در می گیرد وسیله ی آزمایش افراد می شود چنان که خالص از ناخالص جدا گردد.

فتنه هایی که در این ایام بر ما گذشت هم پس از خود خواص مردودی را بر جای گذاشت. خواصی که رد شدنشان مورد اشاره ی مقام عظمای ولایت قرار گرفت (+) اما تشخیص مصادیقش بر عهده ی امت حزب الله گذاشته شد. چه اینکه این تشخیص و ایستادن جلوی خطاهای آنان، بخشی از مبارزه ی نرمی است که ایشان بر دوش افسران و فرماندهان این جنگ نرم گذاشتند.

 چشمان تیزبین حزب الله هماره باید مراقب رفتار و اعمال خواص جامعه باشد تا کوچکترین انحراف آن از خط اصلی را شناسایی و تذکر دهد؛ نه آنکه با شنیدن لغت خواص مردود به اولین مصادیقی که در ذهن می آید بسنده کرده و کار خود را راحت کند. هر کس و در هر مقامی در فنته آزموده خواهد شد و هیچ تظمینی برای معصوم ماندن هیچ کسی وجود ندارد. ما نمی توانیم و براساس آموزه های دینی نباید کسی را ملاک حق و باطل قرار دهیم و آنگاه اتفاقات را با آنان بسنجیم + .

افسران موفق افسران تیز بین هستند. حزب الله زمانی موفق است که مجهز به سلاح بصیرت باشد و نمی توان با ساده دلی و خوش بینی از کنار رفتار یا گفتار نادرست کسی گذشت و انقلاب را فدای اشتباهات وی کرد. البته این هم به این معنی نیست که سنجه ی انصاف را کنار گذاشته و در مورد اشخاص به میزان نفرت و کینه ی خود قضاوت کنیم. چرا که "نباید به کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می شود نفی کرد +". یا اینکه به طور مثال نمی توان خطای یکی از خواص که تا همین اواخر کلیت عملکردش مثبت بوده را با خطای کسانی که از ابتدا یا مدت ها پیش قدم در راه ناصواب گذاشته اند مساوی دانست.

به هر حال جان این کلام این است که حزب الله با هیچ کس عقد اخوت نبسته و با همه تا زمانی همراه است که در خط اسلام و انقلاب حرکت می کنند؛ کمااینکه تا کنون هم چنین بوده است.

والسلام علی من اتبع الهدی


به قلم شاهد




88/2/13
8:26 عصر

اگر امام(ره) می بود...

به قلم: شاهد در دسته امام خمینی (ره)، آرمان، استحاله، اندیشه، عدالت

این روزها و با شنیدن بسیاری حرف ها به این فکر می کنم که اگر امروز پیرجماران می بود در مقابل این اتفاقات چه عکس العملی از خود نشان می داد؟

احساس می کنم امام خمینی (ره) اگر می بود و می دید که چطور عده ای برای استفاده از نامش و نسبش بر یکدیگر پیشی می گیرند...شاید می خندید.

امامی که من می شناسم اگر می بود و می دید که عده ای چگونه به سوابق دیروز خود با ایشان اشاره می کنند و امروز بیشترین دشمنی ها را با همین توجیه با اسلام و انقلاب بروز می دارند...شاید فریاد بر می آورد.

آن امام اگر می بود و می دید که با چه نیرنگی عده ای ادعا می کنند «اگر امام هم امروز بود در افکارش تجدید نظر می کرد و همین که ما می گوییم را می گفت»...شاید می گفت: «من چطور چیزی که در طول 87 سال به آن اعتقاد داشته ام را یک شبه می توانم نابود کنم؟»

سید روح الله اگر می بود و می شنید که عده ای سعی دارند آرمان هایش را پاره پاره کنند و آن ها را طور دیگری معرفی کنند... شاید می گفت «حرف من همان است که گفتم. آنقدر شفاف گفته ام و آنقدر فریاد زده ام و تکرار کرده ام که قابل تحریف نباشد»

پدر معنوی شهدا اگر می بود و می دید که همان ها که روزی به فرزندانش اهانت می کردند امروز دم از آن ها می زنند، و همان که این پاره های جگرش را خشونت طلب می نامیدند، امروز برای رسیدن به نیات شومشان به خون شهید متمسک می شوند... شاید لعنشان می کرد!

مصلح قرن بیستم اگر می بود و می دید چگونه عده ای حتی از یادبود همسر مکرمش نیز برای تبلیغ خود استفاده می کنند...شاید می گفت: ‏«شرمتان باد»

امام اگر می بود و می دید در سال هایی که کثیری از یارانش استحاله شدند و کشور را به سوی سکولاریسم می بردند، عده ای مدعی اندیشه هایش را در خطر ندیده و امروز که این گفتمان با خون دل دوباره بر زبان مردم جاری شده، برای آرمان هایش احساس خطر کرده اند...شاید می گفت: «حاشا به صداقت و غیرتتان»

 امام اگر بود و می دید که شعار عدالتش دستمایه ی جوانان سطحی نگری شده که خود نیز درکی از مفهوم آن و شیوه ی مبارزه با استکبار ندارند، آنگاه برای نجات این آرمان ها دست به سوی کسی دراز می کنند که مورد حمایت دشمنان امام است...شاید آنان را به بازنگری جدی در مسیرشان فرا می خواند.

امام ما اگر بود و می دید که عده ای از او دم می زنند و در خفا و آشکار با یار دیرین و جانشین عزیزش دشمنی می کنند... شاید دامن خود را از تمام آن ها پاک می کرد.

امام اگر بود...حتما دوباره می گفت: «ملاک حال افراد است»

-------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1- به خاطر اینکه مدتی است کمتر می نویسم از همه ی دوستان عزیز عذرخواهم. انشالله اگر فرصت مهیا باشد سعی می کنم جبران کنم.

2- بعضی از دوستان قدیمی ظاهرا هنوز به گروهی شدن وبلاگ دقت نکرده اند و کامنت هایشان در مورد بنده بر روی مطالب دیگر عزیزان نویسنده می نشیند. از این جهت که امکان پاسخ گویی برای بنده روی مطالب دیگران وجود ندارد از حضورشان پوزش می طلبم.

به قلم شاهد




88/1/21
1:49 صبح

اشکال اصلی اخراجی ها و 2 نکته ی دیگر

به قلم: شاهد در دسته شهید آوینی، دفاع مقدس، اخراجی ها، حیرتکده ی عقل، سوره، سیدحمید، محمد، وبلاگ گروهی

هرسال سال نوآوری است. این پست را در سه بخش ارائه می دهم.

اشکال اصلی اخراجی ها

با واسطه ی کم شنیدم یکی از مقامات عالی رتبه ی نظام که خود سررشته ای از هنر هم دارند در مورد مهمترین اشکال این فیلم فرموده اند:

اخراجی ها

من فیلم را دوسه بار دیدم، فیلم قشنگی است. جنبه طنزی آن خیلی جذابیت دارد. البته من یک نکته هم به این فیلم دارم:
در شرح خاطرات یک داندانپزشک از دوران انقلاب ایران، در جایی به جنگ تحمیلی اشاره شده و نوشته است که بله، همین لات ها بودند که جنگ را پیش بردند و به نهایت رساندند. یعنی خواسته بگوید که فقط لات ها بودند که از مملکت دفاع کردند و دیگران نقشی نداشتند، که این درست نیست. من خواستم بگویم که این نشود که (دشمنان) بگویند بله ما این را می گفتیم.

خب ما لات های چاقو کش و عرق خور داشتیم، لات های خوب و مرد هم داشتیم امثال مرحوم طیب. جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند.

 

سید مرتضی آوینی

دیروز سالگرد شهادت او بود. هرچه خواستم از سیدنا الشهید بگویم نتوانستم. ندانستم. مگر می شود در مورد کسی که پدرش او را تا پیش از مرگ نشناخته، من حرفی بزنم. او که پیرمراد درباره اش می فرماید: «آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آن ها علاقه داشتم، هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم». آوینی را باید از زبان خود شناخت آنجا که می گوید: «زندگی مرا به راهی کشانده است که عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شود. سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام». یقینا او تا سالها چراغی است که راه به اهل قلم می نمایاند. باید برایمان افتخار باشد که خودمان را به او نزدیک کنیم. باید او را بیشتر بشناسیم.

سید مرتضی آوینی

                بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را 
                رقص مرگ جان و پایان جهان خویش را
                                                              در کف طوفان رها کردم عنان خویش را
                                                              تا مگر پیدا کنم نام و نشان خویش را 
                                                                                                           گم شدم اندر نشان بی نشان مرتضی +

 

«حیرتکده ی عقل» گروهی نویس شد

حیرتکده ی عقل

تصمیم به همین سادگی است! اما اجرایش این قدر ساده نیست. به نظرم رسید شاید دیگران آن چه را من می خواهم بگویم خیلی بهتر از من بگویند. شاید تأثیر کلامشان بیشتر از من باشد. علمشان که حتما بیشتر از من است. به همین خاطر از چند تن از دوستان یا بهتر بگویم اساتید خودم - بی اغراق- که تا کنون امکان یا فرصت حضور در عرصه ی سایبر برایشان فراهم نشده دعوت کردم تا شاید بتوانیم به کمک هم در پیشبرد اهداف مقدس انقلاب اسلامی گامی هرچند کوچک برداریم.

 این دوستان که از این پس باعناوین «سوره»، «سید حمید» و «محمد» نوشته هایشان را خواهید خواند هرسه از فرزندان متعهد و تحصیلکرده ی این انقلابند. امیدوارم از نوشته هایشان لذت و استفاده ی کافی را ببرید. و اکنون که در ایام سالگرد شهادت سید مرتضای عزیز شاهد وقوع تحولی این چنین در «حیرتکده ی عقل» هستیم -که نام و عنوانش برگرفته از نوشته های این شهید سعید است- آن را به فال نیک گرفته و امید به گام نهادن در راه آن بزرگوار داریم.




88/1/12
6:0 عصر

سفر به دیار مقاومت -5 (سوریه 2)

به قلم: شاهد در دسته سوریه، سفر به دیار مقاومت، الحماة، عکس

سوریه کنونی در گذشته بخش عمده‌ای از شام بوده‌است. سرزمین شام، کشورهای کنونی سوریه، لبنان، فلسطین و اردن را در بر می‌گرفته‌است و در حقیقت (الشام والشام) نامی بوده که جغرافی دانان عرب بر منطقه‌ای که از طرفی به دریای روم و بیابان ممتد- از ایله تا فرات - و از طرفی دیگر - از فرات تا مرز روم - محدود می‌شود نهاده‌اند+.
به ما گفتند به خاطر شلوغی فرودگاه دمشق باید در فرودگاه شهری ساحلی به نام لاذقیه بنشینیم. و این فرصتی شد تا نیم روزی را به دیدار سوریه از پشت پنجره ی اتوبوس سرگرم باشیم.گاهی نیز در مسیر حرم حضرت رقیه (س) و گاهی در اطراف زیارتگاه هایی که می رفتیم عکس هایی می گرفتم که گلچینش اینجاست. بیشتر سعی کرده ام گفته هایم از این دیار را در عکس ها و توضیحاتشان بگنجانم.
برای دیدن عکس ها در اندازه ی بزرگتر و خواندن توضیحات هم که می دانید چکار کنید!

بشار اسد: من یه سوریه اعتقاد دارم!

ساختمانی(شاید مسجد) در کنار فرودگاه لاذقیه و پراید که نقش پررنگی در سوریه (خصوصا در نقش تاکسی) داشت گردهمایی پرنده ای!

ادامه مطلب...



88/1/6
5:25 صبح

شهدایی که نمی شناسیم...

به قلم: شاهد در دسته شهدا، فرهنگ شهادت

 

با خواندن آن نوشته یاد اخراجی ها افتادم(یک  و دویش مهم نیست). چرا که آن فیلم هم تاحدودی همین را می خواهد بگوید. می خواهد بگوید که بسیاری از رزمنده ها و شهدا پیش از دفاع مقدس انسان هایی کاملا معمولی بودند. انسان هایی از جنسی که ما می شناسیم و هر روز با آن ها برخورد داریم. و این فضای جبهه و جنگ بود که آنان را پرورش داد و صیقلی نمود تا لایق به درک معبود خویش شدند.
  من نه تنها از این حرف ها منتفر نیستم، بلکه تا حد زیادی-شاید کاملا- آن را قبول دارم.
اما
 در پست قبلی از برخی سختی های شهدا گفته بودم که با واکنش هایی مواجه شد. نمی دانم ذکر سختی ها و مصیبت های شهدا چه اشکالی دارد. شهدا به خودی خود دارای مقامات عالی نزد پروردگارشان هستند و لازم نیست کسی در مقام شهدا اغراق کند. چنان که حضرت امام (ره) می فرمایند: «برماست که با اعتراف به عجز خویش، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبی‌ها و رشادتهایشان از میهن اسلامی خود دفاع نموده اند، قدردانی نماییم +.» حال زمانی که امام امت اینگونه در برابر شهدا ابراز عجز می کند و دیگران را نیز به انجام این وظیفه فرا می خواند، چه جای تردید برای من باقی می ماند؟


می دانم از چه نگرانند زمانی که می گویند «شهدا را دست نیافتنی نکنید». نگران این هستند که با این سخنان دیگر کسی سعی در ادامه راه شهدا نداشته باشد. آن ها را چنان دور از خود ببیند که حسرت وجودشان را داشته و ناامید از ظهور دوباره ی آن ها باشد. خب من با این هم موافقم. بخواهم راحت تر بگویم: هر کس ادعا کند شهدا درهایی نایاب بودند که دیگر امروز نمی توان مانندشان را پیدا کرد اشتباه کرده است.


اینکه که شهدا کارهای بزرگ و طاقت فرسایی کرده اند غیر قابل انکار است اما اینکه معصوم بوده اند و از ابتدا عارف بوده اند قطعا غلط است. مگر کسی گفته شهدا آدم نبوده اند؟ مگر تحمل این سختی ها کار آدم نیست؟ ممکن است ورزشکار ورزیده ای پیدا شود که همه ی این کارها را انجام دهد و آخ نگوید. اما مسئله این است که همین شهدا و رزمندگانی که مانند من و ما بوده اند و با همین سطح تحمل ها و همین توان جسمی، همه ی آن مصائب را تحمل کردند. آمده ایم ببینیم چرا آن ها که روزی مثل ما بودند مانند بسیاری دیگر از مردم راه زندگی عادی خود را در پیش نگرفتند و پایداری را انتخاب کردند؟


من این سختی ها را در فضایی احساسی بیان کردم. اما گرفتن نتیجه را به عهده ی مخاطب گذاشتم؛ که متاسفانه اشتباه کردم. چرا که باعث سوء برداشت شد و نتایجی که اصلا مدنظر من نبود از نوشته ام استخراج شد. در این که ما شهدا را نمی شناسیم شکی نیست. زیرا که آن ها و زمانشان را درک نکرده ایم. و چه آنکه باز اماممان فرموده بودند: «ما خاکیان محجوب، یا افلاکیان، چه دانیم که این ارتزاق عند رب شهداء چیست+؟» پس این خصوصیات و مشخصات ظاهری را صرفا ذکر می کنیم تا حداقل با ظاهر زندگی آنان آشنا شویم. تا حواسمان باشد، آن ها که روزی مردانه باعث حفظ دین و انقلاب و کشور شدند، با آسایش و راحتی به این مهم نرسیده اند. اما آنچه که به آن اشاره شد تمام خصوصیات شهدا نیست و قطعا آن چیزی که شهدا را به این شهد شیرین رسانید، خلوص نیت در جهاد فی سبیل الله بود و اینها تنها گوشه ای از مشکلات ظاهری ایشان در ایام جنگ بود.


اما نتیجه ی شناخت صفات و خصوصیات شهدا و سبک زندگی و جهادشان چیست؟ دستیابی به راه درست مبارزه و سعی در رسیدن به جایگاه شهدا. برای تربیت شهدای امروز نیازی به پایین آوردن سطح شهدای دیروز نیست. بلکه می توان با نشان دادن جایگاه هرچند رفیع اما دست یافتنی شهدا جوان مومن ایرانی را برای رسیدن به آن قله تشویق نمود.


درک فاصله ی ما با شهدا باعث پویندگی و حرکت ما می شود و بالعکس احساس برابری با شهدا و سهل الوصول بودن باعث سکون است. اثبات این سخن نیاز به استدلال چندانی ندارد. زیرا ما برای رسیدن به چیزی که راه دوری دارد بیشتر تلاش می کنیم اما چیزی که فاصله ی بسیار کمی با ما دارد و یا اصلا فاصله ای ندارد تلاشی از جانب ما را در بر نخواهد داشت.


ما تا زمانی که به داشتن فاصله با شهدا و راهشان واقف نباشیم و بنشینیم و بگوییم ما «انسان های خوبی هستیم» و «فرزند زمان خود هستیم» و «وقتش که برسد زمانه خود از ما شهید خواهد ساخت!»، باید از هم اکنون به فکر فروپاشی انقلابمان و نابودی کشورمان باشیم. اگر ما ادعا داریم که نبرد حق و باطل همیشه ادامه دارد و هم  امروز نیز عرصه ی جهاد از نوعی دیگر است، باید در همین شرایط هم سختی راه به جان بخریم و فکر آسایش و رفاه طلبی را از سر بیرون کنیم. این را هم باید اضافه کرد که هیچ تضمینی وجود ندارد هر کدام از ما هنگام کارزار که شد مرد میدان باشیم. حتی همین من که اصلا خودم را دست کم نگرفته ام و خیلی هم ادعا دارم هیچ معلوم نیست که هنگامی که شیپور جنگ نواخته شد از کدام دسته باشم؟ «مقاوم» و «خوب» شوم یا بزدل و ترسو و سرگردان به دنبال سوراخ موش!


 امروز قطعا کسی از ما انتظار ندارد که برای رهروی شهدا پیاده روی های طولانی مدت انجام دهیم و یا سایر سختی های ذکر شده را درک کنیم. بله، مسلما اکنون شرایط خود را دارد و وظیفه هم نسبت به شرایط متقاوت است. اما این به معنای آسوده طلبی و بست نشینی ساده انگارانه نیست. از معدود راه هایی که ممکن است باعث نجات من شود و در هنگامه ی خطر مرا روسپید گرداند این است که از هم اکنون در نبرد نرم و ملایمی که برقرار است با تحمل سختی و کار فراوان هر روز فاصله ی خود را با شهدا کم کنم. امروز به جرات می توان گفت اگر من روزی کمتر از دوساعت مطالعه داشته باشم، هیچگاه به این هدف نخواهم رسید. امروز اگر من در به دست آوردن علم و آگاهی با هدف الهی کوتاهی کنم قطعا از راه شهدا دور هستم. (باز این تنها نمونه ای از خروار وظایف است که شخصا در همه ی آن ها مشکل دارم). باید از شناخت شهدا نترسید و دل به دریای بی انتهای آنان سپرد، باشد که رستگار شویم.

 

پی نوشت: حیف بود که با عوض شدن سال و تغییر همه چیز، حیرتکده دست نخورده باقی بماند. از همین روی به تغییر قالب مصمم شدم. امیدوارم اشکالات موقت آن را ببخشایید.




   1   2   3   4   5   >>   >